-
شب نوشت (۷۸)_ کار در ایران
به نام او از روزی که تصمیم گرفتم در مورد تاریخ و فرهنگ ایران مطالعات بیشتری داشته باشم حدود سه…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۷۷)
به نام پروردگار کارهای زیادی را روی کاغذ نوشتهام که انجام دهم. کتابهای زیادی باقی مانده برای خواندن. اقدامات خوب…
بیشتر بخوانید » -
من کجا هستم؟
به نام پروردگار چشمم به پست یک سال و اندی پیشم افتاد؛ پستی که در آخرین روزهای سربازی نوشته بودم. …
بیشتر بخوانید » -
داستان یک مرد
از یک نگاه، این یک اتاق است. یک اتاق خالی. اتاقی که بیهوده چراغ زردی آن را نورانی میکند بدون…
بیشتر بخوانید » -
روز دانشجو (با تاخیر) مبارک
میدانم که حداقل بخشی از مخاطبین این وبلاگ دانشجویان هستند. دانشجویانی که اکنون تعداد زیادیشان از دههی هشتادیها هستند. دههی…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۷۶)
به نام او با بستن لینکدین، عملاً از همهی شبکههای اجتماعی بیرون آمدم. حدوداً هفتهای یک بار به گودریدز سر…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۷۵)
به نام پروردگار اطمینان نداشتن به فکرهایی که دارم؛ حرفهایی که میزنم و … ذهنم را آزار میدهد. ذهن من،…
بیشتر بخوانید » -
شبنوشت (۷۴)
به نام او آنچه احتمال میدادم درستتر است را انجام دادم و میدهم. از عجله به لطف خدا پرهیز میکنم…
بیشتر بخوانید » -
شبنوشت (۷۳)_ کمی از خودم، کمی از شنیدن حرف دیگران و کاستن از پیشداوری
پیشگفتار: احتمالاََ این مطلب برای کسی که من را مدتی است میشناسد جالب باشد. برای کسانی که اولین بار این…
بیشتر بخوانید »