ادبداستان

داستان یک پتو

امشب پتوی برادرم پرهام گم شد و هرچه گشتیم پیدا نشد. پرهام معتقد است که آدم فضایی‌ها پتویش را دزدیده‌اند، اما من نظر دیگری دارم: وقت رفتن فرا رسیده بود.
بالاخره هر پتویی به سنی می‌رسد که تصمیم می‌گیرد خانه را ترک کند. پتوی ما هم مستثنا نیست. الان پتو احتمالا در هواپیما نشسته و دارد به لندن می‌رود. شاید عجیب باشد، اما با داشتن یک پاسپورت چنین امری ممکن، بلکه آسان، است. شاید از خود بپرسی مگر یک پتو می‌تواند به‌تنهایی سفر کند؟
بله؛ در صورتی که پاسپورت داشته باشد می‌تواند؛ خصوصا اگر پاسپورت آمریکایی داشته باشد می‌تواند به‌هرکجای دنیا بخواهد برود. متاسفانه من هیچ‌وقت از او نپرسیدم که تبعه‌ی چه کشوری است.

و ممکن است از خود بپرسی یک پتو چگونه بازرسی می‌شود؟
بسیار ساده است. پتو وقتی به جایی از فرودگاه می‌رسد که پاسپورت را چک می‌کنند، پاسپورتش را در می‌آورد و به ماموری که می‌گوید your boarding pass please می‌دهد.
مامور کمی به پتو نگاه می‌کند. به عکس پتو در پاسپورت هم نگاه می‌کند. ممکن است کمی پتو نسبت به عکسش روشن‌تر باشد؛ مثلا ممکن است امشب که از خانه‌مان رفت در دقایقی که ما خانه نبودیم حمام کرده باشد؛ و ممکن است تیره شده باشد؛ چون پتوها با گذر زمان چرک‌مرده و کثیف می‌شوند. سپس مامور در حالی که لبخند زده به پتو می‌گوید thank you و پاسپورت را به پتو می‌دهد. سپس پتو راهش را می‌گیرد و می‌رود داخل هواپیما.

ممکن است پتو سال‌ها بعد من را در اینستاگرام پیدا کند؛ هنگامی که به ممالک خارجه رفته و درس خوانده و هزار کار جورواجور دیگر کرده و من از سر شوق به او پیغام بدهم که”پتو جان عجب بی‌وفایی بودی ما رو قال گذاشتی رفتی!” و او جواب دهد: “آره دیگه؛ وقت رفتن بود” و بگوید “نمی‌دونی چقدر دلم برات تنگ شده” من هم بگویم “من هم دلم برایت تنگ شده” و مکالمه را ادامه دهیم تا انگشتم از تایپ کردن خسته شود و او بگوید “فعلا بای سی یو” و من هم بگویم ” بابا رفتی خارج جو گرفتت. خداحافظ”. *و ممکن است دوستی ما با همین پیام‌های گهگاه ادامه یابد و رابطه‌مان کم و کم‌تر شود، طوری که بعدها فقط سال‌به‌سال عیدهای نوروز را به هم تبریک بگوییم*. 

پ.ن. این داستان را در فروردین ۹۸ نوشتم و در اینستاگرامم منتشر کردم. بخشی که * در ابتدا و انتهایش هست نسبت به قبل کمی تغییر دادم، چون بخشی از آخر متن پاک شده بود و نتوانستم پیدایش کنم. 

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. از ۹۸ تا حالا خبری نشده از پتو ؟
    ببینید در این جور مواقع یه کم گذشته رو نگاه کنید و ببینید آیا هرگز مادرتون نظری در مورد اون پتو داده یا نه ؟ مثلا آیا نگفته که این پتو به هر دلیلی دیگه به درد نمیخوره و بهتره ازش استفاده نشه؟ و آیا برادرتون مخالفت نکرده ؟
    این رو از اونجایی میگم که مادر ها در این زمینه به شدت خودمختار عمل میکنند. بد نیست سرنوشت اون پتو رو از مادرتون هم بپرسید 😀

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا