وبلاگ

آپدیت دوم بر «چرا هنوز وبلاگ می نویسم؟»

به نام او

کامنت یکی از دوستان بر پست دو سال پیشم من را به خواندن مجدد آن کشاند. با خود گفتم بد نیست که حرف‌هایم در مورد وبلاگ‌نویسی را به‌روز کنم: 

  • اکنون، وبلاگ‌نویسی یکی از فعالیت‌های جانبی من است. از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰، وبلاگ‌نویسی، از اصلی‌ترین کارهای زندگی من بود. توجه به تعداد پست‌هایی که می‌گذاشتم نشانگر این است که بر نوشتن مستمر اصرار داشتم. اکنون چنین اصراری ندارم. امروز من خیلی دلی‌تر از گذشته وبلاگ می‌نویسم و کمتر سخت‌گیری می‌کنم. وقتی که می‌نویسم دیگر به این فکر نمی‌کنم که چند پست در یک ماه/سال اخیر نوشته‌ام. حتی روی محتوا هم خیلی تاکیدی ندارم که به درد می‌خورد یا نمی‌خورد. مطالبی که می‌نویسم هم درهم و برهم است. ممکن است یکی از مطالب حاصل ده‌ها ساعت فکر و مطالعه باشد و دیگری تنها حاوی نقاشی بچه‌گانه‌ای باشد که کشیدنش ده دقیقه زمان برده است. قبلاً تاکید داشتم که حتماً مطالب مفید بنویسم؛ به خصوص در یکی دو سال اول وبلاگ‌نویسی. ولی همین‌طور که اکنون می‌بینید، به خصوص با شروع نوشتن شب‌نوشت، دیگر چنین وظیفه‌ای را بر خود تحمیل نکردم. وبلاگ کنونی من، خیلی به زندگی شبیه‌تر است تا وبلاگ پنج سال پیش من. ملغمه‌ایست از حرف‌های مهم و حرف‌های بچه‌گانه. ترکیبی است از جدیت و شوخی. 
  • اکنون هم مثل دو سال پیش، برایم مهم نیست که وبلاگ مخاطب بیشتری داشته باشد یا نداشته باشد. برخلاف دو سال پیش، وبلاگم در موتورهای جستجو قابل پیدا کردن است، اما بر خلاف سال‌های قبل‌تر، حتی دقیقه‌ای را صرف بهبود سئو و … وبلاگ نمی‌کنم. البته، طبیعی است که دوست دارم ظاهر وبلاگ شکیل‌تر شود تا هم خودم و هم مخاطب بیشتر رغبت کنیم به وبلاگ را نگاه کنیم، ولی این کار مستلزم ساعت‌ها صرفِ وقت است. فعلاً، فرصت چنین کاری را ندارم. 
  • همانطور که در «شب‌نوشت ۸۳» گفتم، برخلاف سال‌های پیش، گهگاهی پست سیاسی هم می‌نویسم. ولی پرداختن به سیاست در وبلاگ اولویتم نیست. سیاسی نوشتنم بیشتر پاسخ بوده تا اقدام*. وقتی نیازی به پاسخ نباشد احتمالاً اقدام هم نکنم. 
  • اکنون، برای ادامه‌ی وبلاگ‌نویسی، برنامه‌ی خیلی خاصی ندارم. طبیعی است که مطالبی در ذهنم هستند که گهگاه با خود می‌گویم بد نیست در موردشان بنویسم. در گذشته، وقتی نقشه‌ی نوشتن پستی در ذهنم بود، فکر نوشتنش رهایم نمی‌کرد. اما اکنون، فقط گاهی فکر نوشتن به سرم می‌زند و بعد چند ثانیه، آن فکر همانطور که آمده بود می‌رود. البته، برای اینکه هم ذهنم به طور ناخودآگاه درگیر آن مطالب نانوشته نشود، در جایی عناوین آن‌ها را یادداشت‌ کرده‌ام، اما حتی به همان یادداشت‌ها هم بسیار به ندرت سر می‌زنم. پیش‌تر، در مورد vision و mission و این چیزها شنیده‌ام و فرقشان را هم حقیقتاً نمی‌دانم، ولی احتمال می‌دهم که برای این وبلاگ، هیچ کدام از این دو را نداشته باشم. برایم چندان مهم نیست که این وبلاگ به چه سمت و سویی خواهد رفت. 
  • گاهی دلم می‌خواهد که کلاً وبلاگ را به سمت انتشار نقاشی‌های بچه‌گانه که می‌کشم و داستان‌هایی که می‌نویسم ببرم و از نوشتن چیزهای دیگر پرهیز کنم، ولی هنوز این فکر را عملی نکرده‌ام و معلوم هم نیست عملی کنم. 
  • برخلاف گذشته که ترجیحم به وبلاگ‌نویسی بود، اکنون ترجیح می‌دهم محتوای آموزشی مرتبط با علایقم، نظیر پژوهش و پزشکی و داروسازی، را نشر دهم و این کار را در کانالم انجام می‌دهم. دوست دارم که پرداختن به علم را به صورت حرفه‌ای‌تر انجام دهم، اما این کار نیاز به قوی‌تر شدن بنیه‌ی علمی خودم دارد که طبیعتاً ممکن است چند سال طول بکشد.
  • در مورد تمرین نوشتن که سال ۹۶ از آن حرف زده بودم: زیاد نوشتن، واقعاً نوشتار را صیقل می‌دهد. بالعکس، وقتی مدتی طولانی نمی‌نویسم، در پیدا کردن کلمات به تقلا می‌افتم. در گذشته هدفم این بود که بنویسم تا بعداً نویسنده‌ی خوبی شوم و از این مهارت در نوشتن چیزی نظیر کتاب یا مقالات خوب بهره ببرم. اکنون به چنین چیزی فکر نمی‌کنم و وبلاگ‌نویسی‌ام را وقف آینده نمی‌کنم. حال، خودم را با نوشتن مطالبی که دوست ندارم شکنجه نمی‌دهم تا بعداً کتاب یا مقاله بهتر بنویسم!
  • بر خلاف سال‌های گذشته، بسیار به ندرت نقدی بر یک کتاب می‌نویسم. علاوه بر اینجا، در گودریدز هم فعالیت سابق را ندارم و تاکیدی ندارم که بر کتاب‌ها نقد مفصلی بنویسم. آنچه بیشتر به آن بها می‌دهم این است که خودم کتاب‌ها را بهتر بفهمم. 
  • امروز در جهت پرداختن به دغدغه‌ی اولیه وبلاگ پیشینم_ هزار جلوه زندگی_ که پرداختن به فرهنگ عامیانه‌ی مردم و داستان‌هایشان بود، حرکت‌هایی کرده‌ام. کتاب‌های مرتبط خوانده‌ام؛ با بعضی از آدم‌های این کاره مکاتبه یا گفتگو داشته‌ام و … خلاصه، در این حیطه ده‌ها ساعت تحقیق کرده‌ام. در این راستا، در اوایل مهر ۱۴۰۱ جلسه‌ای در انجمن ادبی برگزار کردیم و بخشی از آموخته‌هایم را با دوستانم به اشتراک گذاشتم. شاید در آینده این فایل صوتی را در اینجا به اشتراک بگذارم**. 
  • در اوایل وبلاگ‌نویسی، برایم مهم بود که اسم وبلاگم، یعنی «هزار جلوه زندگی» برای همه زیبا به نظر برسد. در انتخاب اسم این وبلاگم هم تردید داشتم و با خود می‌گفتم آیا خوب است که فامیل خودم را به عنوان دامنه‌ی وبلاگ برگزینم؟ الان، هیچ اهمیتی برای این قضیه قائل نمی‌شوم. 
  • در گذشته، انتخاب عنوان مناسب برای هر مطلب و هم‌چنین ارتباط بین پاراگراف‌های هر مطلب برایم مهم بود. با نوشتن «شب‌نوشت»، هردوی این ضرورت‌هایی که بر خود تحمیل کرده بودم را کنار گذاشتم.  
  • با وجود آزادی در نظر گرفتن برای خودم در محتوا، ترجیحم بر این است که اصل متون را به زبان نوشتاری بنویسم و نه گفتاری. 

در مجموع، اکنون من خیلی راحت‌تر از قبل می‌نویسم. کمتر از قبل به اینکه قرار است چه بنویسم فکر می‌کنم. به نسبت قبل، چه پنج سال پیش و چه حتی سال پیش، کمتر به وبلاگ سر می‌زنم. برایم مهم نیست که روزی سی بازذیدکننده داشته باشم یا سیصد تا یا سه هزار تا. برایم مهم نیست که سئوی وبلاگ بهتر بشود یا بدتر، اما بدم نمی‌آید ظاهر وبلاگ قشنگ‌تر شود.

وبلاگ‌نویسی به من شکل داد و نگاهم را به دنیا عوض کرد. وبلاگ‌نویسی، از کارهایی بود که در بدترین شرایط روحی حالم را بهتر می‌کرد و هنوز هم تاثیر خود را دارد. وبلاگ‌نویسی در ماه‌هایی از زندگی من مثل روان‌درمانی عمل کرد و روان آشفته‌ام را تسکین داد. گهگاهی هم وبلاگم رنگ شادی به خود گرفت. با بالا و پایین رفتن من وبلاگ هم بالا و پایین رفت. 

نمی‌دانم که تا کی به وبلاگ‌نویسی ادامه می‌دهم، اما چیزی که می‌دانم این است که مادامی که می‌نویسم، هم وبلاگ من تحت تاثیر من است و هم من تحت تاثیر وبلاگم هستم. این فقط من نیستم که متن را به هر سمت و سویی که می‌خواهم می‌برم و تاثیر می‌گذارم. خود من هم تحت تاثیر آنچه می‌نویسم قرار گرفته و می‌گیرم. در رابطه با وبلاگ، گویا هم‌زمان هم سوژه هستم و هم ابژه و این امر عجیبی است که تا آدم تجربه‌اش نکند شاید درست متوجهش نشود. 

شب خوش. 

 

پ.ن. * آقای شعبانعلی در کانال قدیمی justfor30days در تلگرام در مورد اقدام و پاسخ صحبت کرده بود. 

** متاسفانه فایل صوتی صحبت‌های ابتدای جلسه را در بر ندارد. 

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. احسنت به شما.
    در تکمیل پست شما یک مطلبی رو عرض کنم: کسی که به نوشتن عشق داشته باشد، هیچ وقت ازش جدا نخواهد شد. مطمئن باشید وبلاگ نوشتن یا نویسندگی هیچ وقت از شما جدا نخواهد شد مگر با مرگ. این دانش من بعد از ۳۵سال عمر است.
    امیدوارم سعادت داشته باشم با شما در شهر اصفهان به همان انجمن ادبی که اشاره کردید، برویم و با هم دانش ها و آموخته هایمان را به اشتراک بگذاریم.
    باید نوشت تا زنده ماند!
    اگر مانند به ائمه اعتقاد قلبی دارید، همین حدیث شما و من را بس است:
    بنویس و دانش خود را منتشر ساز که اگر مردی نوشته هایت رابرای فرزندانت به میراث بگذاری.
    امام صادق علیه السلام

    ما نیازی نداریم از نوشتن وبلاگ و چرایی بنویسیم.
    ما می نویسیم؛ چون عاشق نوشتن این هنر اعجاب آور بشر در همۀ دوران هستیم.
    ما می‌نویسیم چون خداوند به نوشتن سوگند یاد کرد.

    یک دانش دیگه هم به اشتراک بذارم: تفریحی نوشتن در فضای وب و برنامه نداشتن، به معنی واقعی وقت تلف کردن هست.
    تخصص و برند شخصی خودتون رو به این نوشتن و وب، گره بزنید؛ با کمک یک مشاور حرفه ای.
    وگرنه ادامه ندید و جاش یک دفتر کاغذی و خودکار کنار رختخواب برای شما قطعا مفیدتره.

    و صحبت…بسیار است و این مجال محدود !

    1. سلام.
      ابتدا تشکر کنم بابت اینکه با گذشتن کامنت بر یکی از پست های قدیمی ترم، من رو به تامل مجدد در مورد اون پست ترغیب کردید.
      در مورد انجمن ادبی: ان شاءالله به شما ایمیل خواهم داد.
      در مورد حدیث: بسیار جالب است.
      در مورد نوشتن تخصصی: فعلاً در بستر دیگری نوشتن تخصصی رو دنبال می کنم. در ماه های آتی احتمالاً بخشی از تجارب خودم در رشته ام رو در اینجا هم به اشتراک بگذارم.
      در مورد تفریحی نوشتن: تفریحی نوشتن تاکنون به من کمک کرده و نمی تونم این کار رو مصداق اتلاف وقت ببینم. هرچند، نوشته های بسیار شخصی من همونطور که اشاره کردید در دفتر بوده و هیچ گاه از حدی بیشتر مسائل شخصی ام رو در وبلاگ باز نکرده ام (مگر وقتی که احتمال داده ام تجربه ام به درد کسی بخوره).
      در مورد برند شخصی: با برند شخصی چندان آشنا نیستم و فایل های اون رو در متمم هنوز تهیه نکرده ام و در جای دیگر هم پیگیر این بحث نبوده ام.
      باز هم ممنون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا