شب نوشت

شب نوشت (۸۲)

به نام خدا

بعضی از افکار این چند وقتم را به ترتیب زمانی (از کهنه به نو) می‌نویسم:

بعد از پنج سال به جزیره‌ی کیش رفتم. این بار، دیدن جزیره برایم لذت چندانی نداشت. همان یک ذره لذتی هم که بود از آفرینش خداوند بود: دریا و ساحل. 

برج‌ها و مجتمع‌ها و مراکز تفریحی و چیزهای دیگر، برایم مضحک به نظر رسیدند، نه جذاب. به خصوص در اطراف ساحل مرجان تعدادی برج ساخته بودند که بخش‌هاییشان طلایی رنگ بود و حالم را بیشتر به هم زدند. 

می‌دانی به چه فکر می‌کردم؟ به اینکه کیش، این جزیره‌ی ایرانی واقع در خلیج فارس، بیشتر شبیه فلسطین اشغالی می‌ماند. مردم بومی کیش در یک حاشیه از آن گذران عمر می‌کنند، و مردم غیربومی_ اصفهانی و تهرانی و شیرازی و …_ رفته‌اند آنجا برج ساخته‌اند. 

از کسی شنیدم که پروژه‌ی توسعه‌ی کیش انگار تلاش شاه (یا شاید همین حکومت) برای این بوده که نظیر دوبی را در ایران داشته باشیم ولی هیچ وقت این مسئله کامل محقق نشده. تحقیق نکردم که تلاش که بوده. به هرحال تلاش هر گروهی بوده، از دید من با نتیجه‌ی مزخرفی روبرو هستیم. همان بهتر که این زباله، تکمیل نشده. از دید من، هم بناهای دوبی و دیگر کشورهای عربی مضحک‌اند و هم نمونه‌ی داخلیش در کیش. این‌ها نمونه‌هایی از انحطاط بشرند و نه پیشرفت بشر. چگونه می‌توان در کیش مجتمع‌های تجاری مختلف داشت در حالی که عده‌ای در همان کیش و در مملکت هیچ سهمی از آن پیشرفت و توسعه ندارند؟


روزگار غریبی است نازنین

هرچه که از خودمان_ از فرهنگ ملی و فرهنگ دینی خودمان_ فاصله می‌گیریم، انگار روشن‌فکرتر می‌نماییم. از خودتحقیری لذت فراوان می‌بریم و بعضی سیا‌ست‌مدارانمان هم با خودتحقیری رای جمع می‌کنند. دم همه‌مان گرم. 

این نگاه خودحقیرپندارانه که اسیرش هستیم را خیلی از غیرایرانیان نسبت به ما ندارند. من در زندگیم با تعداد زیادی از اینجور آدم‌ها برخورد کرده‌ام. مسئله این است که خودمان را قبول نمی‌کنیم. خودمان را باور نمی‌کنیم. به ریش کسانی هم که خودباوری را در ما زنده می‌کنند می‌خندیم، درحالی که ریش خودمان از همه خنده‌دارتر است. 


محصور دنیای مزخرفی شده‌ایم. 

تکنولوژی‌زده و تکنیک‌زده‌ایم. تا چند دهه پیش، می‌گفتند بی‌سواد کسی است که نتواند خط بنویسد و بخواند. تا چند سال پیش، دنیای بیرون، به ما می‌گفت که فارغ‌التحصیلی که مثلاً اکسل بلد نباشد بی‌سواد است. حال، با این مواجهیم که فارغ‌التحصیلی که هوش مصنوعی نداند متضرر می‌شود. احتمالاً چندی بعد هم بی‌سواد به شمارش می‌آورند. هر روز بساطی دیگر و صیغه‌ای دیگر. دنیای امروز، پول در آوردن آدم را هم گره می‌زند به اینکه دائم بدوم. ته تهش، برای نان در آوردن گویا باید از سفره‌ی هر تکنیک جدیدی که پهن می‌شود استقبال کنیم و عمرمان را صرف کنیم که تا ته این ظروف در سفره را لیس بزنیم. عمری در نگرانی برای عقب نیفتادن سر می‌کنیم. تمام فکر و ذکرمان شده مزیت رقابتی ما یا شرکت ما. بعد هم اگر حرفی بزنیم می‌گویند «دنیای امروز همینطوره دیگه! کاریش نمیشه کرد!» 

خاک بر فرق من و امثال من که اسممان را آدم گذاشته‌اند وقتی همه‌ی فکر و ذکرمان در همین حد است و در پروراندن و مزخرف‌تر کردن این دنیا شریکیم. چقدر منحط هستیم. و ثانیه به ثانیه‌ای که می‌گذرد، بیشتر ضرر می‌کنیم. مصداق بارز «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» هستیم. برای راه برون‌رفت_ «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»_ پشیزی ارزش قائل نیستیم. آن دایناسورها که مردند و شرایط برای زیست ما آدم‌ها را فراهم کردند شرف داشت زندگیشان بر زندگی ما؛ حداقل آنها نامشان آدمی نبود. 

از نگاه من، این تکنیک آموختن‌ها و تکنولوژی کسب کردن‌ها بد نیست مادامی که اسیرشان نشویم، رزق‌مان را گره زده بر آنها تصور نکنیم و به اکتسابشان غره نشویم. اگر اصالت را تنها به همین‌ها دهیم، همین مسیر منحطی را که بشر پیمود ادامه خواهیم داد. این چه سبک زندگی بی‌نوری است که آموختن‌مان تنها در خدمت نان درآوردنمان باشد؟ حیف نیست که اینقدر آموختنمان را تنزل دهیم؟ پس عشق به آموختن؛ عشق به نیکوکاری و عشق به خالقمان کجاست؟ 

نوشته های مشابه

‫۶ دیدگاه ها

  1. ظاهرا توسعه جزیره کیش در زمان محمدرضا پهلوی و توسط اسداله علم کارهای ابتداییش انجام شده . یا حداقل تو کتاب خاطرات علم اینطور بهش اشاره میشه.
    توسعه نامتوازن به این میگن: یه عده آدم که میرن پرورش اندام و فقط پرس سینه و بازو کار میکنند بعد بهشون میگی چرا حرکات پا انجام نمیدی ؟‌پا ستون بدنه و بزرگترین عضلات رو داره. میگن آخه از زیر شلوار معلوم نیست. حکایت توسعه نامتوازن تو کشور ما هم همینه وقتی دنبال پهباد باشی ولی مدرسه ها بخاری ندارن . یا بغل گوش کپر نشین ها و ماهیگیرهای بی چیز بخوای منطقه تجاری درست کنی.

  2. درود محمد
    جالب گفتی ولی به نظرم بی سواد آدمی ست که از آموختی که دیده نمیتونه پول دربیاره الان کم نیست تو جامعه ما که دانشگاه رفتن سر رشته های که حتی بهشون علاقه نداشتن بازم بلد نیست از اون رشته استفاده کنند .
    در رابطه با پارت اول صحبتت (کلمه غرب‌زدگی رو دوست ندارم و ازش استفاده نمیکنم )به نظرم جامعه ما هر کاری کنه یه سنتی‌گرای تو وجودش هست، زیاد دیدم زوج‌های رو که اول زندگیشان با تمام سختی چند میلیون پول تخت دادن اون وقت رو زمین میخوابن مثال این شکلی زیاده انگار می خوایم از خودمون فرار کنیم یا بهتر بگم می‌خوایم خود واقعیمونو پنهان کنیم

    1. ۱- آره. من خیلی نیاز مبرمی دارم به اینکه ادای فهمیده بودن برای فردی نظیر شما در بیارم! اصلاً رزق و روزی من با ادای فرد فهمیده درآوردن برای شما فراهم میشه.
      ۲- می خواهید انتقاد کنید، ولی عرضه ندارید متقن بنویسید و دقیقاً بنویسید کجای حرفم مورد انتقاد شماست. برای همین اتهام بی اساس می زنید. شما صلاحیت اینکه در مورد من قضاوت کنید را ندارید چون به نظر می رسه نه به صورت حضوری من رو می شناسید و نه حتی مجازی. بنابراین، من برای جمله گنگ و کلی شما ارزشی قائل نیستم. اگر در انتقاد توانمندید، این گوی و این میدان. کامنت مفصل تر، دقیق تر و محترمانه بنویسید. اگر نه، خودآزاری انجام ندهید و وبلاگ های دیگر را چک کنید.
      پ.ن. من از پایین تا بالا در لجن هستم. فقط از کمر به پایین نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا