شب نوشت

شب نوشت (۹۷)

به نام خدا

حدود سه ماه، در بیشتر روزها بدون برنامه‌ی مکتوب زندگی کردم، به این معنی که هر شب ننوشتم که برنامه‌ی فردا چه باشد. با خود فکر می‌کردم که این ننوشتن، سبب شود که آسودگی خاطر بیشتری داشته باشم و بیشتر تفریح کنم، اما فهمیدم که اشتباه می‌کردم. به نظر من، تفریح بهتر است بیشتر وقت‌ها با برنامه‌ی خاصی همراه باشد. به عبارت دیگر، لازم نیست هر تفریحی را در قید و بند برنامه‌ریزی بکشیم و روز را در دفتر برنامه‌ریزی با خط‌کش به ۲۴ سانت به منزله‌ی ساعت تقسیم کنیم و برای سانت به سانتش برنامه بریزیم. نه. این کار لازم نیست، اما چیزی که من تجربه کردم این است که کاملاً آزاد گذاشتن زمان از کیفیت تفریح می‌کاهد. 

تجربه‌ی دیگری که پیدا کردم این بود که تفریح داشتن چقدر در زندگی و به خصوص در زندگی فردی که از شهرش یا کشورش مهاجرت می‌کند مهم است. در مورد اهمیت تفریح، پیش از این در فایلی صوتی از دکتر علی صاحبی شنیده بودم، اما وقتی خودم برای دراز مدت زیستن دور از ایران را شروع کردم، به اهمیت این مسئله بیشتر پی بردم. الان تفریح من محدود شده به کتابخانه رفتن و کافه رفتن و گهگاهی آخر هفته‌ها به سفری کوتاه رفتن. اما با این حال، خیلی وقت‌ها زندگی برایم ملال‌آور است. تا وقتی در اصفهان بودم، این مسئله برایم چندان مطرح نبود و به ندرت فکر می‌کردم که باید برای اندکی استراحت دادن به ذهنم چه کار کنم، اما الان این مسئله برایم مهم‌تر شده است. در اصفهان، انگار زندگی برکت و نشاط خاصی داشت که در شهرهای دیگری که در آنها زندگی کرده‌ام تجربه‌اش نکرده‌ام. 

در همین راستا، چیز دیگری که به آن فکر کردم این است که بهتر است کمی کتاب‌های آسان‌تر بخوانم. با شروع ماه محرم، بیشتر تمرکز من روی کتاب‌های مربوط به امام حسین (ع) که آقای طاهرزاده نوشته قرار گرفت. در ابتدا قصد نداشتم سه کتاب در زمینه‌ی عاشورا و اربعین بخوانم، اما وقتی کتاب اول را شروع کردم، دیگر نتوانستم کتاب‌ها را رها کنم. هرچه بیشتر در مورد عاشورا و عصر ظلمتی که بنی‌امیه بر مسلمین حاکم کردند و قهرمانی و عملِ به هنگامی که امام حسین (ع) و یارانش از خود نشان دادند خواندم، کنجکاوتر و علاقه‌مندتر شدم. با این حال، این خواندن، بدون هزینه نبود: زبان این کتاب‌ها اصلاً پرتکلف نیست، اما مفاهیم مهم و گهگاه پیچیده‌ای پشت آنهاست. تا جایی که آقای طاهرزاده را می‌شناسم، می‌دانم که پشت بعضی از جمله‌هایی که گفته تنها گزاره‌ای عقلی نیست؛ بعضی از حرف‌هایش حاصل تلفیقی از عقل و یک عمر مومنانه زیستن است. احتمال می‌دهم با استراحت دادن به خودم و رجوع به رمان‌ها، کمی کتاب‌خوانی برایم بیشتر شبیه تفریح شود. 


امروز تجربه‌ی جالبی داشتم: در کلیسای پروتستان دیده بودم خانم‌ها بدون محدودیت پوشش راحت به درون کلیسا می‌آیند، اما در کلیسای ارتودکسی که امروز از آن بازدید کردم، راهبه‌ای که آنجا بود، مراجعین را جهت ورود به کلیسا ملزم به پوشش بیشتر می‌کرد. 


چیزی که برایم جالب است این است که در این مدت، با چندین مسیحی و مسلمان جوان متدین آشنا شدم. کسانی که به دین خودشان پایبندند. شاید به نظر این اتفاق شانسی بیاید. تجربه‌ی این چند سال من این بوده که گویا هیچ‌چیز شانسی نیست. شاید شانس برچسبی است که ما بر حکمت پشت پرده‌ی عالم که نمی‌بینیم و نمی‌فهمیمش می‌زنیم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا