-
حرف مرد یکی است؟
بارها شنیدهام که «حرف مرد یکی است». اما آیا نباید به بعضی از جملات رایج شک کنم؟ من شک میکنم.…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۳۰)
تبریک میگویم محمد. به شمارهی سیم شبنوشتهایت رسیدی. اگر شبنوشت هر عنوان دیگری داشت به سیام نمیرسید. شبنوشت هم موضوع…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۲۹)
تصمیم گرفتم به پدر و مادرم بیشتر محبت کنم، حتی اگر سختم باشد. نمیخواهم روزی افسوس محبتهایی که میتوانستم بکنم…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۲۸)
همانطور که گفتم درگیر اصلاح مقالهای هستم که صدها ساعت رویش وقت گذاشتم. از نظر من مقاله نوشتن بیش از…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۲۷)
به نام او حجم تحقیری که در این یک ماه توسط یکی از اساتید دانشگاه به من وارد شد به…
بیشتر بخوانید » -
ادب
دست های مرد نقاش
روزی دستها نقش میآفریدند. بر سطور کتابها لیز میخوردند. مینوشتند. قلممو را بر بوم مینواختند. و روزی از حرکت بازایستادند…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۲۶)
آب در زایندهرود جریان دارد. البته برای چند روز. به آب روان مینگرم، اما به این فکر نمیکنم که چند…
بیشتر بخوانید » -
شب نوشت (۲۵)
دوست دارم پیش از مرگم جهان را بهتر بفهمم. این حرف بدین معنا نیست که ما آدمها خیلی چیزها راجع…
بیشتر بخوانید » -
چند نکته اضافی مختصر در مورد کتاب خوانی
به نام او در این پست نکاتی به دو پست زیر که در مورد کتابها نوشته بودم اضافه میکنم. فرق…
بیشتر بخوانید » -
نامه ای به تو
برای تو مینویسم محمد. برای تو که دیگر آدم سابق نیستی. اکنون برای تو مینویسم، اما میدانم که چند ماه…
بیشتر بخوانید »