ادبفکرنوشته

صد و هشتاد درجه

پیشتر تصمیم گرفته بودم که دیگر با اساتیدی که دوستشان ندارم برای نوشتن مقالات و کتب جدید همکاری نکنم. این چند روز تصمیم گرفتم که با آنها که دوستشان هم دارم در این زمینه همکاری نکنم، مگر در مواردی استثناء. 

بیش از نوشتن مشتاق خواندنم. چند ماه پیش محتوایی از مرحوم رضا بابایی به اشتراک گذاشتم که در بخشی از آن می‌گفت: «خوانندگی خیلی بهتر از نویسندگی است. لذت بخشی و حتی تاثیرش بیشتر است. بخوانیم و بخوانیم. لذت، صفا، بودگی در خواندن است و نه در نوشتن. من عازمم و حسرتی ندارم جز کتاب‌هایی که نخواندم. نویسندگی هوس است، اما خواندن چیز دیگری است.» من امروز نسبت به چند ماه پیش خیلی بهتر می‌فهمم مرحوم بابایی چه منظوری داشته. امروز که کتاب‌های درسی و غیردرسی گوناگونی را تورق می‌کنم بدون آنکه برایم مهم باشد دستاورد بیرونی‌ای خواهند داشت یا نه. امروز که برای نوشتن یک پاراگراف مقاله‌ی بی‌ربط که صرفِ بهتر کردن رزومه‌ام است احساس جان کندن می‌کنم تا احساس شور و شوق. 

من مشتاق فهمیدنم. مشتاق لذت یادگیری. چقدر خودم را محدود کردم. چقدر زیاد. دوره‌های زیادی از کورسرا را نگذراندم، به این بهانه که بهتر است موقعی که چند هفته پشت سر هم وقت دارم سرشان بروم تا سرتیفیکتشان را هم بگیرم. در دوره‌های رایگانی را هم در یوتیوب نگذراندم که می‌شد بگذرانم. امروز خط بطلان می‌کشم بر هرچه سرتیفیفیکیت است. یکی دو سال است به ریاضی_ یکی از دو درسی که من را از رشته‌ی ریاضی در دبیرستان فراری داد_ علاقه‌مند شده‌ام. ان‌شاءالله به زودی شروع به یادگیری آن از یوتیوب خواهم کرد، البته اگر حضرات گرانقدر مجلس امان دهند. نه برایم مهم است که سرتیفیکیت در یوتیوب نمی‌دهند، و نه برایم مهم است که در آینده از یادگیری‌ام استفاده خواهم کرد یا نه. حیف است که پیش از مردنم یک بار چیزهایی را صرف لذت بردن فرانگرفته باشم. واقعاً حیف است. 

از موارد استثناء گفتم: دوست دارم وقتی در نوشتن مقاله‌ای شرکت کنم که دغدغه‌اش را داشته باشم. اینکه به یافته‌ای برسم و با خودم بگویم خوب است آن را با بقیه هم به اشتراک بگذارم و ببینم بقیه چه فکر می‌کنند. این نگاه در محیط آکادمیک امروز جهان مهم نیست؟ مهم نباشد. کسی با این نگاه من را به عنوان دانشجوی خودش نمی‌پذیرد؟ نپذیرد. دوران رزومه جمع کردن برای من به پایان رسیده. من در دوران دانشجویی که کمتر کسی به رزومه فکر می‌کرد صدها ساعت روی رزومه‌ام وقت گذاشتم. اکنون دیگر وقت چشیدن لذت یادگیری و بقیه‌ی لذت‌های زندگی است؛ لذت‌هایی که همه‌شان را بر خودم حرام کرده بودم. 

من صد و هشتاد درجه نچرخیده‌ام. صرفاً فکر می‌کنم همان علایق پیشینم را این بار می‌خواهم در چارچوبی که دوستش دارم پیگیری کنم و نه در چارچوب‌های از پیش آماده. یاد نقل قول اینستاگرام یکی از دوستانم می‌افتم: «مومن در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد.»

 

پ.ن. بعضی نوشته‌های اخیر من نظیر همین پست نوشته‌هایی بسیار شخصی و در بعضی موارد رادیکال هستند. به هیچ‌کس توصیه نمی‌کنم مثل محمد امروز فکر و عمل کند. 

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام.
    توی مسیر پژوهش گاهی شما کاری انجام میدید که دلخواهتون نیست. با استادی که دلخواهتون نیست. یا با استادی که دلخواهتونه، اما موضوعی که دغدغه تون نیست. از هر کدوم از این ها تجربه ای به دست میاد که بعدها در همون مسیری که دغدغه خودتونه به کارش میگیرید.( البته اگر واقعا پژوهش انجام بشه ) هدفم این نیست که بگم با استادی که دوست ندارید و همکاری باهاش آزاردهنده است همکاری کنید، هدفم اینه که بگم از این مسیرها، دانش به دست میاد برای مسیر خودتون. همه ش رو به یک چشم نبینید و رد نکنید. شاید بعضی ها مفید بودن براتون حتی اگر به ظاهر الآن مطابق اهداف شما نیستند.

    این پست رو که میخوندم داشتم فکر میکردم از چه سیری رسیدید به اینجا. به نظرم این نگاهتون هم در روزهای آتی ( در یکی دو سال آینده ) تعدیل میشه. من مسیر شما رو از اون طرف رفتم قبلا و بر مبنای تجربه میگم احتمال تعدیل هست. البته تعدیل شدن عبارتی با بار منفی نیست. کاملا از نگاه مثبت دارم میگم.
    امیدوارم تا اون روزها وبلاگ بنویسید بازهم. ببینیم درست از آب درمیاد این حرف من یا نه 🙂

    راستی؛ اومدم قسمت وب سایت رو پر کنم. ولی انقدر که ننوشتم و دور بودم از این فضا و لذت نوشتن، یه جورایی اعتماد به نفسش رو از دست دادم. من فکر میکنم آدم وقتی زیاد می نویسه، شوق خواندنش بیشتر میشه و وقتی زیاد می خونه شوق نوشتنش بیشتر میشه . منتهی رفتن به سمت هر کدوم از این شوق ها براش سخته چون به اون یکی حالت عادت کرده. [ یه جورایی مخالفتم رو با حرف آقای بابایی که نمی شناسمشون اعلام کردم 🙂 ]

    1. سلام.
      یقیناً امکان تعدیل هست. یقیناً تجاربی که به دست آورده ام ارزشمند هستند. به هرحال، تاکنون هم با یکی از بهترین اساتید علوم پزشکی کشور کار کرده ام و هم بخشی از پژوهش رو در حیطه های مورد علاقه ام انجام داده ام. و پژوهشی که انجام داده ام با صرف وقت زیاد بوده و با کشیدن دردسرهای فراوان. در مجموع از رانت پژوهش استفاده نکردم و هرآنچه از من چاپ شد یا خواهد شد حاصل صدها ساعت تلاش من بود. اما اکنون نیاز به استراحت دارم و نیازی نمی بینم که نویسنده فعالی باشم. راه درازی در پیش دارم.
      و نمی دونم تا کی به وبلاگ نویسی ادامه خواهم داد و نمی دونم که تغییرات فکری بعدی ام رو در اینجا ثبت خواهم کرد یا نه.
      امیدوارم برونداد مطالبی که می خونم و تلاش هایی که می کنم خودم باشم و نه (فقط) وبلاگم.
      در مورد حالت الاکلنگی نوشتن و خواندن که اشاره کردید فعلاً نظری ندارم. آقای بابایی ارزش شناختن دارند؛ فرصت کردید سرچی درباره ایشون بکنید.
      تشکر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا