به نام خدا
پیشگفتار: اگر به پژوهش علاقه ندارید این پست به احتمال زیاد به درد شما نخواهد خورد.
بخشی از این چند روز را به دیدن دورهی آنلاین Understanding research methods در سایت Coursera گذراندم. محور این دوره مصاحبههای کوتاه با پژوهشگران دانشگاه لندن بود. ابتدا که در دوره از سر کنجکاوی ثبت نام کردم گمان کردم که دوره قرار است به نحوهی تحقیق در علوم تجربی بپردازد، اما با دیدن یکی دو قسمت از دوره متوجه شدم که همهی اساتیدی که با آنها مصاحبه شده در حوزهی علوم سیاسی فعالیت میکنند. با این حال، دیدن همان یکی دو قسمت من را به این نتیجه رساند که این دوره نه تنها به آنچه میخواستم بیربط نیست، بلکه برای بعضی از سوالاتی که اخیراً ذهنم را مشغول کرده جوابهای جالبی دارد.
این دورهی آنلاین بسیار کوتاه بود. کل محتوا در چهار هفته ارائه شده بود و در هر هفته هم تهیهکنندگان دوره با حدود چهار نفر از پژوهشگران علوم سیاسی مصاحبههای کوتاه (حداکثر سه دقیقهای) انجام داده بودند. هر هفته، موضوع مصاحبه بر اساس یک سوال خاص بود:
موضوع هفتهها به ترتیب:
۱- پژوهش چیست و سوال پژوهشی خوب چیست؟
۲- مرور متون چیست و چرا به آن نیازمندیم؟
۳- چرا برنامهریزی و مهارتهای مدیریت برای پژوهش مهم هستند؟
۴- چگونه در پایان یک پروژه میفهمید که پژوهشگر خوبی بودهاید یا نه؟
من در اینجا سعی میکنم خلاصهای مختصر و مفید از جوابهای پژوهشگران ارائه دهم، اما دو تا از جوابها که برایم جالبتر به نظر رسیدند به همراه ترجمهشان* کامل میآورم.
۱- پژوهش چیست و سوال پژوهشی خوب چیست؟
جواب کلیای که چند نفر از اساتید به سوال پژوهش چیست بدان اشاره کردند این بود که پژوهش نوعی پرسیدن و جستجو به صورت “ساختارمند” است و تاکید ایشان بر ساختار و چارچوب داشتن این پرسش بود.
در مورد این سوال یکی از مصاحبهها با استادی به نام ساندرا هالپرین بسیار توجهم را جلب کرد. متن انگلیسی آن را در اینجا میآورم و سعی میکنم ترجمهی مناسبی هم به فارسی انجام دهم:
So, Sandra thinking about your experience as a professional academic and as a student in the past, what do you understand by research and what constitutes a good research question in your mood? Research is systematic inquiry that helps to make sense of the world and that helps to make sensible the debates and interpretations that we have of issues of contemporary significance. But I’d underline the systematic inquiry. So, it’s not reading a lot of books and finding a lot of facts which gets us to a research question, which is the place to begin research because it helps to orient everything you do and helps to select what goes in, what goes out, what’s pertinent, what’s relevant. Answers all the questions you have about, should I include this and how much time or space should I give to this. You said, “What is a good research question? ” Three attributes. First of all, a research question has to address something of significance, some issue, problem, puzzle question that relates to the interests of a broad community of scholars that arises in the real world or arises in the context of the sort of theories and frameworks that we are always endeavoring to develop in order to understand the real world. So, first attribute is that it has to have significance. That it has to matter, we have to care about it. Second, it has to be well researchable. Something that you can answer by doing research. So, that would let out metaphysical questions or questions that are so broadly formulated, one wouldn’t know where to look or what sort of information to gather that would enable us to give a systematically researched answer to it so researchable. Third, attribute I’d say, is that it has to address a question that hasn’t been definitively answered. Now, there are plenty of questions that we might think are definitively answer because there’s a consensus about the answer to the extent that it seems to be commonly understood what the answer of a particular question is. Of course you can always find that the answer needs to be rethought in light of trends that change or contemporary events or processes. But, I think that’s really an important attribute of good research question because what we’re trying to do is to produce knowledge that is cumulative. So, you don’t want to reinvent the wheel, you don’t want to simply faithfully render what other people have written., that’s not research that’s kind of an essay where you sort of inventory points of view and then say which one you prefer and why. Research is something else. Is asking and answering a question and it should be a question that you can show is not definitively answered. There’s still something that more that can be done. Something that can strengthen existing answers, perhaps taking existing answers and applying them to a different context or set of cases, something more that can be done. So, those are basically what makes a question a research question.
مصاحبهکننده: ساندرا، وقتی تجربهات به عنوان یک متخصص آکادمیک و همچنین سابقهات به عنوان یک دانشجو را در نظر میگیری، چه چیزی از پژوهش میفهمی؟ سوال دیگر این است که از نظر تو چه چیزهایی یک سوال پژوهشی خوب را شکل میدهند؟
ساندرا: پژوهش در حقیقت پرسشی ساختارمند است که به ما کمک میکند جهان را بهتر درک کنیم و بحثها و تفسیرهایی که در مورد مباحث مهم امروزی مطرح هستند را بهتر بفهمیم. منتها چیزی که من میخواهم روی آن تاکید کنم همان بحث ساختارمند بودن پژوهش است. پس پژوهش خواندن تعداد زیادی کتاب و یافتن تعداد زیادی دادهی علمی نیست.هرچند، چیزی که باید ذکر کنم این است که خوانش زیاد و یافتن دادهها ما را به سوال پژوهشی که نقطهی شروع پژوهش است میرساند و این سوال پژوهشی است که به ما کمک میکند که هرچیز را درست جهتدهی کنیم و موارد مرتبط را از نامربوط جدا کنیم. سوال پژوهشی به ما کمک میکند که بفهمیم چه مواردی را باید در مطالعهی خود وارد کرده و به هریک به چه میزان در مطالعهمان وزن دهیم.
از من پرسیدی “یک سوال پژوهشی خوب چیست”؟ از نظر من یک سوال پژوهشی خوب سه ویژگی دارد:
اول اینکه سوال پژوهشی به چیزی مهم پاسخ دهد؛ به چیزی نظیر یک مشکل و مسئلهای حل نشده که مورد توجه طیف وسیعی از محققان بوده و برخاسته از دنیای واقعی است. یا اگر مستقیماً برخاسته از دنیای واقعی نیست، در زمینه و رابطه با تئوریهایی است که از طرف محققان مطرح شده تا دنیای واقعی را بهتر درک کنیم. پس ویژگی اول سوال پژوهشی این است که به مسئلهای مهم و اساسی پاسخ میدهد؛ مسئلهای که برای ما مهم باشد.
دومین مسئله این است که سوال پژوهشی باید در مورد چیزی باشد که قابلیت پژوهش را دارد؛ چیزی که با پژوهش بتوانیم به پاسخش دست یابیم. در نتیجه اگر سوال ما متافیزیکی باشد یا اینکه گسترهی خیلی وسیعی را شامل شود، ما نمیتوانیم بفهمیم که به کجا توجه کنیم و چه نوع اطلاعاتی را جمعآوری کنیم که ما را به یک جواب به آن سوال برساند.
سومین ویژگی یک سوال پژوهشی خوب این است که به موضوعی میپردازد که تاکنون پاسخی قطعی به آن داده نشده است. حال با این وجود ممکن است تعداد زیادی سوال وجود داشته باشد که ما فکر کنیم بدانها پاسخ قطعی داده شده است چونکه تا میزانی سر جواب آن سوال توافق نظر حاصل شده که به نظر میرسد آن مسئله کاملاً درک شده و و پاسخ آن کامل پیدا شده است. البته شما همیشه میتوانید به این نتیجه برسید که جواب یک سوال که در گذشته داده شده باید با توجه به وقایع و روندهای امروزی مورد بازبینی و تفکر مجدد قرار بگیرد، اما با این حال باز هم میخواهم روی سومین ویپگی سوال پژوهشی خوب تاکید کنم چرا که هدف ما این است که دانشی تولید کنیم که خاصیت تجمعی داشته باشد. پژوهش ما نباید شبیه اختراع مجدد چرخ یا تکرار بدون تامل یافتهها و نوشتههای دیگران باشد، چرا که این کار اصلاً پژوهش نیست بلکه نوعی جستار است که شما در آن یافتههای دیگران را به ترتیب آورده و ترجیح خود و علت این ترجیح را میگویید. پژوهش چیزی دیگر است. پژوهش پرسیدن و جواب دادن به یک سوال است و شما باید بتوانید نشان دهید که تاکنون به این سوال پاسخ قطعی داده نشده است. باید بتوانید نشان دهید که در آن زمینه چیزی هست که بیشتر میتوان و باید روی آن کار کرد؛ چیزی که میتواند پاسخهای پیشین را تقویت کند یا مثلاً پاسخهای پیشین را گرفته و آنها را در زمینهای متفاوت و مواردی جدید به بوتهی آزمایش گذارد.
آنچه در بالا گفتم ویژگیهاییست که لازم است تا یک سوال را به یک سوال پژوهشی تبدیل کند.
۲- مرور متون چیست و چرا به آن نیازمندیم؟
حرف مشترکی که اساتید در این زمینه می زدند این بود که مرور متون به ما کمک میکند که بفهمیم پژوهشهای انجام گرفته چگونه بوده، چه مزایا و معایبی داشته و با وجود انجام آن پژوهشها چه شکافهایی در آن حیطه وجود داشته که با پژوهش ما قابل برطرف شدن باشند. به طور کلی مرور متون اگر به طور صحیح انجام شود ما را قادر میکند که بفهمیم در چه جایگاهی قرار گرفتهایم و ما با پژوهش خود چه نقشی را می توانیم در کاملتر کردن پازل علم ایفا کنیم. مرور متون به ما کمک میکند که بفهمیم چه سوالهایی قبلاً پاسخ داده شده، و در نتیجه با این کار از دوبارهکاری اجتناب میکنیم و میفهمیم چه سوالهایی هنوز پاسخ داده نشدهاند یا اینکه میفهمیم کدام جنبهها از یک موضوع مهم است ولی تاکنون مسکوت مانده است تا ما سراغ آنها رویم. همچنین، ممکن است سوالهایی باشد که جواب برای آنها وجود داشته باشد، اما این جوابها با همدیگر در تناقض باشند و در نتیجه نیاز به تحقیق بیشتر داشته باشند. مرور متون به ما این امکان را میدهد که این تناقضها را شناسایی کنیم؛ با گسترهی بحث در مورد موضوع مورد نظرمان آشنا شویم و در نتیجه با یافتن سوال پژوهشی مناسب و تسلط بر حیطهی آن سوال، پژوهشی هدفمند و منطقی انجام دهیم.
از جالبترین مواردی که یکی از اساتید به آن اشاره کرد این بود که کلاً مقاله یک گفتمان علمی است. ما در مقاله میکوشیم به طور نوشتاری به بقیه نشان دهیم که ما به چه نتایجی در یک حیطه رسیدهایم و علت رسیدن به این نتایج را حدس میزنیم. در حقیقت، ما با مقالهمان با جامعهی علمی ارتباط برقرار کرده و یک فضای گفتگو در مورد یک موضوع فراهم میکنیم.
در نتیجهی همین طرز نگاه به مقاله و هدف قرار گرفتن ایجاد گفتمان، یکی از اساتید میگفت که مرور متون خلاصه به خواندن مقالات نمیشود و حتی فردی که با او حرف میزنیم میتواند گفتمانی را شکل دهد و جزئی از مرور متون باشد (البته فراموش نکنیم که احتمالاً این نگاه به دلیل ماهیت متفاوت علوم سیاسی نسبت به علوم تجربی است، اما چون این مسئله برایم جالب بود در اینجا آوردم).
۳- چرا برنامهریزی و مهارتهای مدیریت برای پژوهش مهم هستند؟
همهی پژوهشگرانی که با آنها مصاحبه شده بود به اهمیت برنامهریزی تاکید داشتند. یکی دیگر از مواردی که نظر اساتید در آن توافق نظر داشتند این بود که معمولاً پژوهش بیشتر از زمانی که برای آن روی کاغذ در نظر گرفتهایم طول میکشد. یکی از اساتیدی که با او مصاحبه شده بود و ایرانی بود (به نام رضا غلامی) تاکید میکرد که یادگیری مهارتهای مربوط به مدیریت گروه و دانستن نحوهی رهبری موثر بر موفقیت یک پروژه و یک پژوهشگر تاثیر بزرگی میگذارد.
در بین صحبتهایی که با محوریت سوال بالا انجام شد مصاحبهی استادی به نام مایکل هات را پسندیدم و اصل متن و ترجمهاش را کامل می آورم:
Given the scope of your research I you know, naturally wonder how you plan and manage your research and to to our students could you tell us a little more about what extent planning and managing research skills. Contribute to good research. >> Yes. I think I think time management particularly when you’re, you know, an academic with teaching and administrative responsibilities too, is, is absolutely key. And my experience has been, and my perception has been, and other, other colleagues too, is that often, the most efficient research is, are the people who are also busy in many other spheres of their life too, because they, they develop the ability to see what their priorities are. And to, to use time very efficiently. So if you’ve got four or five other calls on your time and you want to make time for research too, you have to be efficient in every area of your life. You know, whether it’s, you know, you’re shopping in your parenthood, as well as your administration and your teaching. You know, so arrange your life. And research isn’t something one does between nine and five. It’s something you wake up in the small hours of the morning thinking about. Or, you may, you may read a bit on a Sunday, Sunday afternoon, you know. It’s not something one does as a job. It’s, it’s part of your personality. It’s part of your instinct. so, the other thing I think is very important is, is, is to see when something isn’t going somewhere. Or to see that something you would like to do is simply going to take you too long for it to be actually doable. so. If you are looking for information that’s perhaps buried in an un-cataloged archive in New Delhi and you’ve only got a year and it’s only a small part of your argument or your interest. You’d probably better decide that somebody else will do that for you or you’ll do it in the next lifetime or something like this, and I’ve seen examples of people, you know, getting into situations where they’re digging very hard into, and, and, and getting not very far because they, they’ve got the wrong priorities set. I think that’s an important aspect of managing the research as well. >> Okay.
مصاحبهکننده: با توجه به حوزهی تحقیقاتی شما که با آن آشنایی دارم، سوالی که طبیعتاً به ذهن من میآید این است که شما چگونه تحقیقاتتان را مدیریت و برنامهریزی میکنید؟ آیا برای دانشجویان میتوانید کمی توضیح دهید که تا چه اندازه برنامهریزی و مدیریت مهارتهای پژوهش برای انجام پژوهش خوب مهم هستند؟
مایکل: بله. به نظر من مدیریت زمان بسیار کلیدی است، به خصوص زمانی که یک شغل آکادمیک دارید و تدریس و مسئولیتهای اجرایی را هم بر عهده دارید. تجربهی من و همکارانم این بوده که بهترین و موثرترین پژوهش را کسانی معمولاً انجام میدهند که در بسیاری از حوزههای دیگر زندگی هم مشغلهی زیادی دارند. از نظر من علت موثر کار کردن این افراد این است که میتوانند اولویتهای زندگی خود را ببینند و زمان خود را به طرز موثری مدیریت کنند.
پژوهش چیزی نیست که یک نفر بین ۹ صبح تا ۵ عصر انجام دهد. پژوهش چیزی است که ممکن است با بیدار شدن در صبح به آن بیندیشید یا اینکه در یک عصر یکشنبه روی آن وقت بگذارید و برایش مطالعه کنید. پژوهش چیزی نیست که یک نفر به عنوان شغل انجام دهد، بلکه جزئی از شخصیت یک فرد است؛ جزئی از ذات یک فرد است.
مسئلهی مهم دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم توان تشخیص این است که در خلال یک پروژه بفهمیم آن پروژه به نظر نمیآید که به جایی برسد، یا اینکه آنچه دوست داریم انجام دهیم آنقدر زمان زیادی از ما خواهد گرفت که عملاً انجامش برایمان غیرممکن است. مثلاً اگر شما دنبال اطلاعاتی هستید که در یک آرشیو که لیست منظمی ندارد و تنها در کتابخانهای در دهلی در میان انبوهی دیگر از اطلاعات قرار گرفته و این اطلاعات مورد نظرتان تازه جزء کوچکی از بحث شماست و تنها برای انجام این پروژه یک سال وقت دارید بهتر است تصمیم بگیرید که فرد دیگری این کار را برای شما انجام دهد و شما آن را در زمان دیگری از عمر خود انجام دهید. من در این سالها افرادی را دیدهام که در موقعیتهایی قرار گرفتهاند که به شدت در پروژههای خود غرق شده و خیلی خوب پیش نرفتهاند چون که اولویتبندیهای اشتباهی داشتهاند. پس به نظر من توان تمیز دادن این پروژهها از هم بدان صورت که اشاره کردم جنبهای مهم از مدیریت در پژوهش است.
۴- چگونه در پایان یک پروژه میفهمید که پژوهشگر خوبی بودهاید یا نه؟
یکی از جنبههای موفقیت یک پروژه که آقای غلامی روی آن تاکید کرد این بود که پژوهش را به شرطی میتوان موفق دانست که وقتی به عقب برمیگردیم و نگاهی به پروژه میاندازیم میبینیم که اخلاق را در آن زیر پا نگذاشتهایم و به آن در سراسر پژوهش پایبند بودهایم. چیزی که محققین مشترکاً روی آن تاکید میکردند این بود که ویژگی دیگر یک پروژه موفق این است که در پایان وقتی خود به کارِ خود نگاه میکنیم میبینیم که همهچیز سر جای خودش انجام گرفته و مطالعه بر اساس روشی مناسب که متناسب با سوال پژوهشی بوده طراحی شده است و پیش رفته است.
صحبتهای ژینا هیث کوت (Gina Heathcote) در این مورد بسیار جالب بود:
So, at the end of a project, I mean you’ve been involved in a variety of projects and many projects. >> Mm-hm. >> At the end of a project how do you know that you have been a good researcher? >> I actually think one of the tests is when you reread your work, and you want to read it to the end. So if it’s still entertained you or it still kind of speaks to you, when you re-read it especially after a long period of time, I think that can be a really nice indicator. I mean, obviously, there are more formal things; it gets picked up by different, gets referenced in different spaces. But I actually think the test for me, is when I re-read it, and I don’t go, oh my gosh, why did I say that? >> Mm-hm. >> But I actually look at it and say, and see, oh, wow, what a great idea! Did I think of that? >> [LAUGH] >> You know, that, that’s a really nice way of testing it.
مصاحبهکننده: با توجه به اینکه شما در تعداد زیاد و انواع مختلفی از پروژهها فعالیت داشتهاید، سوال من ایت است که در پایان یک پروژه چگونه میفهمید پژوهشگر خوبی بودهاید یا نه؟
ژینا: من فکر میکنم یکی از روشهای فهم اینکه پژوهشگر خوبی بودهایم یا نه خوانش مجدد حاصل کارمان است؛ وقتی که در پایان کار به خواندن کارمان مشغول میشویم، بدین صورت که اگر وقتی آن را میخوانیم هنوز جذبمان میکند و با ما حرفی برای گفتن دارد، به خصوص وقتی که زمان زیادی از آن کار گذشته باشد، به نظر من این یک شاخص برای نشان دادن خوب بودن پژوهش ماست. واضح است که روشهای دیگر و رسمیتری هم هست که به جواب این سوال پی ببریم که از آنها مثلاً میتوان به ارجاع شدن به مقالهمان اشاره کنم، ولی با این حال من فکر میکنم در صورتی میتوانم بگویم که پژوهشگر خوبی بوده ام که وقتی به پژوهش خود نگاه میکنم با خودم میگویم “وای! چه ایدهی نابی! آیا من بودم که این ایده را مطرح کردم؟!” به نظر من این یک روش آزمودن خودمان برای جواب دادن به سوال شماست.
من در این پست که قسمت اعظمش را در بالا آوردم از پژوهش صحبت کردم؛ از چیزی که باید باشد، اما آنچه که خودِ من از پژوهش در عمل دیدهام عمدتاً چنین ویژگیهایی نداشته است. شاید روزی، یا بهتر بگویم باید روزی از آنچه که خودِ من در دانشگاه شاهدش بودهام حرف بزنم؛ از چیزهایی که فکر میکنم اشتباه است ولی انجام میشوند، اما قبل از آن که حرف از اشتباهات بزنم، دوست داشتم هم خودم پژوهشِ صحیح را درک کنم و هم در اینجا مطرح کنم تا دوستان عزیزی که من را در اینجا دنبال میکنند بتوانند انشاءالله با پستهای بعدی مرتبط، ارتباط بهتری برقرار کنند.
پ.ن.*امیدوارم خوب ترجمه کرده باشم. ترجمه را به صورت تحتاللفظی انجام ندادم و تلاش کردم مفهوم را حفظ کنم نه لغت را. توجه داشته باشید که اصلِ متنِ انگلیسی ممکن است در جاهایی از نظر گرامری دارای ایراد باشد.