

دومین جلسه از حلقههای گفتگو هم بهخوبی جلسهی اول آن بود. اساساً گفتگو لذتی دارد که بسیاری از ما درکش نکردهایم و تا آن را تجربه نکنیم به مفید بودنش پی نمیبریم. سخنرانی ابتدایی آن را استاد بزرگوار دکتر رنانی برعهده داشتند و در مورد اهمیت گفتگو سخن گفتند که انشاءالله در پستی دیگر به آن خواهم پرداخت. اما در ادامه این جلسه تصمیم گرفتم در حلقه گفتگو «پژوهش را چگونه بسنجیم» شرکت کنم، یعنی همان موضوعی که یکی از دغدغههای روز من است. این بار برخلاف جلسه ی پیش که لام تا کام حرف نزدم و شنوندهی محض بودم، نسبتاً مفصل و در کمال تعجب مسلط توانستم در حلقه نقش ایفا کنم و نظر خودم را ابراز کنم.
سرحلقه این جلسه استادی بود به نام دکتر محمدرضا سلیمانی. آدم خودمانی و راحتی بود. اول هیچ یک از ما خودمان را معرفی نکردیم و دکتر هم خودش را معرفی نکرد که بگوید من چه کاره هستم و استادِ کدام دانشکدهام و اتفاقاً از این لحاظ مزیتهایی هم نصیب ما شد.
دکتر در مقدمه به شاخصهایی که برای علمسنجی مطرح است اشاره کرد و آنها را تحت دو شاخه ی کلی دستهبندی کرد: کمی و اجتماعی. اگر اشتباه نکنم شاخصهای کمی به این مسئله میپردازد که به یک مقاله چند بار ارجاع داده شده (citation خورده)، چقدر به مقالات یک استاد ارجاع داده شده (با معیارهایی مثل h-index) و دیگر شاخصهایی از این قبیل. در مقابل شاخصهای اجتماعی به این میپردازند که یک مقاله چقدر در جامعه موثر بوده که آن هم با معیارهایی سنجیده میشود. در مورد این بخش استاد و دانشجویان اصطلاحی به کار میبردند که من نشنیده بودم و متوجه نشدم. با ذکر این مقدمه، استاد سوال اصلی حلقه را مطرح کرد: معیار یک پژوهش خوب چیست؟ (سوال ۱) و معیار یک پژوهشگر خوب چیست؟ (سوال ۲)
نظر یکی از حضار این بود که «وقتی میتوانیم بگوییم یک پژوهش خوب است که با استانداردهای مقالهنویسی یا روش علمی انطباق داشته باشد.»
در اینجا من که پستهی دهانبسته مجالس بودم دهانم باز شد و نظرم را گفتم: «به نظر من پژوهشِ خوب را باید بر اساس مکان و زمان آن تعیین کرد. ممکن است پژوهشی در کشور انگلستان یا آمریکا یا هرکشور توسعه یافته دیگری پژوهشی خوب باشد، اما همان پژوهش در کشور ما خوب نباشد. برای مثال از مشکلات کارخانههای داروسازی ایران و پژوهشهایی که در دانشکده خودمان صورت میگیرد مثال میزنم. در کارخانههای داروسازی ما گاهی یک مشکل بسیار ساده منجر به افت کارایی شده است که سالهاست برای آن مشکل راه حلی پیدا نشده است. مثلاً یکی از کارخانههای داروسازی در جریانپذیری (flow) پودرش مشکل دارد و در نتیجه برای همین مشکل کلی وقت هدر میرود و کارایی کارخانه افت پیدا میکند، اما در دانشکده داروسازی به جای اینکه روی مشکلاتی نظیر این تمرکز شود، روی پژوهشهایی سرمایه و وقت گذاشته میشود که دردی از مملکت دوا نمیکند. مثلاً در گروه فارماسیوتیکس (داروسازی صنعتی) تحقیقاتی انجام میشود که علیرغم نوآورانه بودن تا سالها امکان آن را نداریم که از نتیجهاش در مقیاس صنعتی استفاده کنیم، درحالی که میشد توجه پژوهش ما روی مشکلاتی معطوف باشد که مثل همان مشکلی که در کارخانه مثال زدم از مشکلات اصلی کشور باشد. در اصل پژوهشی برای ما خوب است که در راستای اولویتهای پژوهشی کشور باشد.»
و سوالی که در اینجا استاد پرسید این بود: «آیا هر پژوهشی باید مشکلی را حل کند؟» (سوال ۳)
به نظر من این سوال بسیار جالب بود. مطالبی به طور حدودی در جواب آن به ذهنم رسید، اما این سوال را جواب ندادم. از دیدگاه من جواب این سوال این است: «هر پژوهشی لازم نیست مشکلی را حل کند، اما حداقل بخشی از پژوهش باید مشکلی را حل کنند.» دلیل این نوع فکر کردن من این است که میپندارم بسیاری از دستاوردهای انسان ناشی از پژوهشها یا کارهایی بوده که بیشتر شبیه رویا و خیالپردازی بوده و کسی فکر نمیکرده به واقعیت بپیوندد و در نتیجه کاربردی قلمداد نمیشده، اما امروزه میبینیم که در عمل کاربردی و عملی شده است. شاید بسیاری از پژوهشهای بنیادی بهگونهای باشند که کاربرد آنها را نتوان به زودی و به صورت ملموس دید، اما این عدم کاربرد و عدم حل مشکل آنها را نمیتوان به طور قطع دلیل بر بیاهمیت و بیکیفیت بودن این پژوهشها دانست.
بعد از طرح این سوال، استادی دیگر که در جلسه حاضر بود بر اهمیت جنبهی اجتماعی علم تاکید کرد. به نظر ایشان «ما تنها روی چیزهایی نظیر IF و … تاکید کردهایم، یعنی تنها متوجه جنبههای کمی قضیه بودهایم، اما به جنبههای اجتماعی آن که همان اثر بر اجتماع است نپرداختهایم؛ درحالیکه پژوهشی خوب است که هم در جنبههای کمی قوی باشد و هم در بعد تاثیر اجتماعی.»
دانشجوی دیگری هم پی این حرف را گرفت و لب کلامش این بود که «سیستم خرابی که در دانشگاههای کشور وجود دارد باعث شده که همهی اساتید به نوشتن هرچه بیشتر مقاله، با هر کیفیتی که میخواهد باشد، روی بیاورند و روی کیفیت آن کار نکنند. تنها وقتی یک استاد میتواند روی آنچه که خود دوست دارد و ارزشمند است وقت بگذارد که به درجهی استاد تمامی رسیده باشد و دیگر دغدغهی ارتقا نداشته باشد.» ایشان در ادامه صحبتهایش باز هم تاکید بر همین خرابی سیستم دانشگاه داشت.
همان استاد دیگر هم که در جلسه حاضر بود در تایید حرف دانشجو گفت: «از بین مقالههایی که در سالهای اخیر چاپ کردهام، همین آخری را خود دوست داشتهام و معتقدم مفید و جالب بوده است.» کلام ایشان تاکیدی بود بر همین سیستمی که اساتید را به سوی تعداد مقالهی بیشتر سوق میدهد. او از تاثیر وضع قوانین بر این اوضاع هم سخن گفت. ایشان معتقد بود که «نمایندگان مجلس که باید قانونگذاری کنند تنها به دنبال وضع قوانینی هستند که در دورهی سرِکار بودن خود نتیجهاش را ببینند، و پژوهش و آموزش که اموری هستند دیربازده مورد توجه آنها قرار نمیگیرد.»
فردی دیگر که در جلسه حاضر بود و مسئولیتی در یکی از مجلات دانشگاه داشت تجربهی خود را به اشتراک گذاشت و تعریف کرد که وقتی میخواستند مجلهی خود را ارتقا دهند، نیاز به چند مقالهی خوب و قوی داشتند. برای تهیهی این مقالهها به دنبال اساتید رفته بودند که مقالات خود را قوی انجام داده و به مجله بفرستند تا چاپ کنند، اما هیچکدام از اساتید زیر بار نرفته بودند، چون حاضر نبودند زمان زیادی بگذارند تا به جای نوشتن چند مقالهی بیکیفیت، مقالاتی با کیفیت بالاتر بنویسند. در ادامه ایشان پرسید که «چرا ما این قضاوت بر اساس چیزهایی نظیر h-index و … را رها نمیکنیم؟»
نظر من در مورد حرفهایی که زدند این بود که «ما به این دلیل این سیستم معیوب و ناقصِ قضاوت در مورد اساتید تنها بر اساس شاخصهایی نظیر تعداد مقاله را رها نمیکنیم که از طرفی تغییر برایمان سخت است و راحتترین کار حفظ آن چیزی است که الان هست و ظاهراً همه هم راضی به آن هستیم. از طرف دیگر نهادهایی که باید تغییراتی در ساختار قضاوت در مورد پژوهش و پژوهشگر را به وجود آورند-که نمیدانم مجلس است یا وزارت یا …- توان علمی چنین تغییری را ندارند.»
در مورد پژوهش خوب چیزی که آن موقع به ذهنم رسید و گفتم این بود که «به نظر من پژوهشی خوب است که اولاً سوالی واقعی پشت آن باشد. ذهن خیلی از ما از یک سوال واقعی خالی است و تنها به این دلیل سراغ پژوهش میرویم که یا اگر استاد باشیم ارتقا پیدا کنیم و حقوقمان زیادتر شود یا اگر دانشجو باشیم امتیازی بگیریم و …ثانیاً برای خوب بودن پژوهش، باید آن پژوهش بر اساس روش (متد) مورد تایید جامعهی علمی پیش رود و صحت آن پایش شود. ثالثاً باید اوضاع طوری باشد که نتایج این تحقیق که از سوالی واقعی برآمده و با روشی مورد تایید پیش رفته است، صرف نظر از جواب مثبت یا منفی آن چاپ شود تا bias آن حذف شود.» در مورد معیار پژوهشگر خوب بودن هم نظر من این بود که «لزومی ندارد معیارهایی نظیر h-index و … اساتید را حذف کنیم، بلکه ما میتوانیم برای قضاوت صحیحتر در مورد یک پژوهشگر شاخصهای دیگری اضافه کنیم. برای مثال در بسیاری از سایت های دانشگاههای کشورهای پیشرفته یکی از شاخصهای قضاوت در مورد اساتید میزان گرنتی است که توانستهاند بگیرند که این شاخصی اقتصادی است که میتوان اساتید را بر اساس آن هم محک زد. یا مثلاً برای اینکه هم مشکلات کشور حل شود و هم اساتید را طور دیگری قضاوت کرد شرکتها میتوانند پولی به اساتید بدهند تا یک مشکل آن شرکتها را حل کنند.»
در ادامه حضار نظر خود را در مورد پژوهش خوب ادامه دادند: «پژوهشی که در راستای اولویتهای پژوهشی کشور باشد» و …
در انتها افراد حاضر در جلسه خود را معرفی کردند. استاد حلقه یکی از اساتید کتابداری بود و اکثر دانشجویان حاضر در جلسه هم دانشجوی همین رشته بودند. در انتهای جلسه به این فکر میکردم که این آشنایی با دانشجویان و اساتید رشتههای دیگر و صحبت با آنها چقدر میتواند مفید باشد و ذهنم را باز کند.
این هم شرح مختصری بود از دومین برنامهی حلقههای گفتگو که من در آن شرکت کردم. همانطور که در پست حلقههای گفتگو قبل هم مطرح کردم هدف این پستها ادامه پیدا کردن این بحثهای ارزشمند در فضای مجازی است. مستحضرید که در بالا در کنار هر سوالی که مطرح شده شمارهی سوال را نوشتهام. منظور من از این کار راحت کردن بحث و نظر دادن شما و ارجاع دادن جوابهایتان به آن سوال است. انشاءالله در اولین فرصت کامنتهایتان را میخوانم.
پ.ن. خواندن این پست و سایر پستهایی که در دستهی گفتگو میآورم برای بسیاری ممکن است جذاب و مفید نباشد و مخاطب خاص خود را دارد. به احتمال زیاد این پستها تنها برای پژوهشگران علوم پزشکی و سایر رشتههای تجربی مفید باشد.
پ.ن.۲. این مطلب پیوستگی چندانی نداشت. توصیهی من این است که بیشتر روی سوالات فکر کنیم و به آنها پاسخ دهیم؛ آنچه در جلسه مطرح شد و من نوشتهام صرفاً پاسخهای احتمالی است که میتوان به یک موضوع داد.
پ.ن.۳. این مطلب را برای اولین بار در وبلاگ «هزار جلوه زندگی» منتشر کرده بودم.