

نکته قبل مطالعه: از عنوان نوشته پیداست که اگر دانشجوی علوم پزشکی نیستید (یا قرار نیست بشوید) این مطلب به هیچ دردتان نمیخورد.
ابتدا میخواستم تجربهی شخصی خود در شرکت در آزمون المپیاد را در پست مربوط به اقدامات و کارهای سال ۹۷ بنویسم، اما دیدم از طرفی مطلب آنقدر طولانی میشود که حوصلهی خواننده برای خواندنش سر میرود، از طرفی نوشتن یک پست در مورد المپیاد علمی علوم پزشکی شاید به درد عدهای بخورد؛ شاید تجربهی المپیاد من بتواند به کسی کمک کند که اصلاً بفهمد اهل المپیاد هست یا نه و بعد از خواندن این نوشته من را دعا کند؛ باشد که همگی رستگار شویم!
ابتدا المپیاد را به طور اجمالی معرفی میکنم و سپس از تجربه و خاطرات خودم از المپیاد میگویم:
معرفی المپیاد:
خیلی سرراست و بدون به حاشیه کشاندن مطلب بگویم المپیاد علمی علوم پزشکی یک مسابقه است! غیب گفتم؟ نه؛ اما ممکن است کسی مثل من همین مسئلهی بارز را نادیده بگیرد و حاصلش پشیمانی شود. چرا پشیمانی؟ به این دلیل که در دنیا کسانی مثل من وجود دارند (که تعدادشان هم ظاهراً کم نیست) که اصلاً اهل رقابت نیستند و از مسابقه دادن خوششان نمیآید؛ کسانی مثل من هستند که همان کنکور سراسری را هم به اکراه دادهاند تا خرشان از پل رد شود و دیگر نیازی به مسابقه دادن نداشته باشند. اگر شما از اینجور افراد هستید خیلی به شرکت در المپیاد تشویقتان نمیکنم، مگر اینکه آنقدر مزایای المپیاد دادن بر معایبش غلبه کند که حاضر باشید معایبش را بپذیرید و در المپیاد شرکت کنید. ادامهی این بخش را به صورت سوال و جواب مینویسم:
سوال: فهمیدیم که المپیاد یک مسابقه است. چه نوع مسابقهایست؟ انفرادی یا تیمی؟
جواب: المپیاد هم مسابقهی تیمی است و هم انفرادی. روشی که میدانم در چند سال اخیر وجود داشته این بوده که شما در ابتدا یک سری منابع را میخوانید و آزمون انفرادی مرحلهی اول را میدهید. بعد از دادن آزمون مرحلهی اول، که در سطح دانشگاه برگزار میشود، دو حالت برایتان پیش میآید: یا قبول نمیشوید و میروید به امان خدا تا سال بعد دوباره آزمون دهید، یا قبول میشوید و قصه تازه از اینجا شروع میشود.
سوال: بعد از قبولی آزمون انفرادی اول قصه چگونه است؟
جواب: ماجرا از این قرار است که از یک طرف شما باید برای آزمون انفرادی مرحلهی دوم آماده شوید، از طرف دیگر باید با چند نفر (که هر سال این تعداد ظاهراً میتواند متفاوت باشد) تیم تشکیل دهید و روی پروژهای کار کنید و در یک بازهی زمانی نسبتاً فشردهای پروژه را تحویل دهید. آزمون انفرادی مرحلهی دوم میتواند از همان منابعی که در مرحلهی اول خواندهاید باشد یا تفاوت کند. چیزی که هرساله مشترک است این است که بالاخره باید یک سری منابع را برای آزمون مرحلهی دوم هم مطالعه کنید. در مورد کار تیمی هم چیزی که ثابت است همان پروژهای است که باید بالاخره به طور تیمی انجام دهید. این پروژهی تیمی میتواند به صورت نوشتن یک خلاصهی سیاستی (policy brief) باشد، میتواند نوشتن یک مرور نظاممند (systematic review) باشد و … پروژهی شما داوری میشود و اگر کار تیمی شما پذیرفته شد وارد مرحلهی بعدی کار تیمی میشوید. تا جایی که اطلاع دارم مرحلهی دوم کار تیمی در حضور داوران و در یکی دو روز انجام میشود، درحالی که برای کار تیمی مرحلهی اول حداقل ده بیست روز فرصت دارید و در خانه یا کتابخانه یا …میتوانید روی پروژه تیمیتان کار کنید. مرحلهی اول انفرادی و تیمی معمولاً در دانشگاه محل تحصیل (یا دانشگاه مرکزی استان) برگزار میشود، اما در صورت پذیرش در مرحلهی دوم باید به تهران بروید و در آنجا آزمون انفرادی مرحلهی دوم بدهید و در صورت پذیرفته شدن کار تیمی مرحلهی یک، آزمون تیمی مرحلهی دو هم در تهران برگزار میشود.
سوال: المپیاد چه حیطههایی دارد؟
جواب: بستگی به سالی که المپیاد میدهید دارد. تعدادی از حیطهها هر ساله وجود داشتهاند، اما بعضی حیطهها جدیداً اضافه شدهاند. حیطه هایی که المپیاد در سال ۹۷ داشتیم به صورت زیر بود:
- کارآفرینی در بستر دانشگاه های هزاره سوم
- استدلال بالینی
- تفکر علمی در علوم پایه
- مدیریت نظام سلامت
- آموزش پزشکی
- فلسفه پزشکی
من در حیطه مدیریت نظام سلامت شرکت کردم.
سوال: اطلاعات مربوط به آزمون المپیاد را از کجا به دست آورم؟
جواب: از سایت استعداد درخشان دانشگاهتان موضوع را پیگیری کنید.
سوال: از نظر روفرشباف المپیاد چه جنبههای مثبت و چه جنبههای منفیای دارد؟
جواب: جنبههای مثبت (+) و منفی (-) را از نظر خودم لیست میکنم:
(+) یادگیری: اگر درست منابع مربوطه به حیطهای که میخواهید در آن شرکت کنید را بخوانید مطالب خوبی یاد میگیرید. مثلاً من با شرکت در حیطهی مدیریت تا حدودی یاد گرفتم که نحوهی عملکرد کشورهای مطرح برای تامین نظام سلامت چگونه است و …
(+) کار تیمی: مجبور به کار تیمی میشوید؛ کاری که ددلاین مشخصی دارد. این کار باعث میشود بالاجبار هم شده محض رضای خدا گروهی کار کنید. البته ممکن است اگر همگروهیهای خوبی نداشته باشید جنبهی منفی حساب شود؛ اما به هرحال اگر بد هم باشد کار تیمی را تجربه میکنید.
(+) رزومه: داشتن یک مدال المپیاد شاید به درد رزومه بخورد؛ مطمئن نیستم. تا جایی که میدانم برنده شدن مدال میتواند برای عضویت در بنیاد نخبگان مفید باشد. جزئیات را نمیدانم.
(+) خوشگذرانی: اگر در مرحلهی اول قبول شوید و به تهران بروید اگر دوستان پایهای داشته باشید یک هفته بهتان خوش میگذرد.
(+) تجربهی خوابگاه: من هیچوقت تجربهی یک هفته در خوابگاه ماندن را نداشتم که با شرکت در المپیاد از این تجربه هم محروم نماندم!
(-) رقابت: ممکن است شما کشتهمردهی رقابت و برنده شدن باشید؛ در اینصورت این مسئله برای شما یک فاکتور منفی نیست، اما برای من که اهل رقابت نیستم این یک فاکتور منفی بود.
(-) نیاز به وقت گذاشتن زیاد: ممکن است اول فکر کنید که با یک کم وقت گذاشتن کار حل میشود. شاید برای انفرادی چنین باشد، اما برای کار تیمی حداقل چنین نیست. اگر کارهای دیگری دارید و درگیر مسائل گوناگون مثل دادن یک یا چند امتحان مهم هستید یا درگیر پایاننامهای هستید که خودش پدرتان را درمیآورد بهتر است هوس المپیاد دادن نکنید. المپیاد را وقتی بدهید که مثل یک گونی سیبزمینی در گوشهای از خانه افتاده باشید و این گمان برود که اگر کاری نکنید کپک بزنید.
(-) جو: من جو و فضای المپیاد را دوست نداشتم. برای من درکِ اینکه چرا تیمهایی که به مرحلهی بعد راه یافته بودند انقدر خوشحالند و مثل پاپکورن بالا و پایین میپرند و تیمهای دیگر که به مرحلهی بعدی راه نیافته بودند اینقدر مغموماند دشوار بود! البته شاید من یک کم دیوانه باشم که اینگونه قضاوت میکنم یا شاید کمی عجیب باشم، اما کمتر پیش میآید با برنده شدن در چیزی اینقدر خوشحال شوم. غیر از این وقتی با دیگر تیمهای اصفهان دور هم جمع میشدیم احساس میکردم من جزئی از جمع نیستم و حس بیگانگی داشتم!
سوال: محمد! من در المپیاد شرکت بکنم یا نه؟
جواب: کلیاتی در مورد مزایا و معایب المپیاد گفتم. اینکه در مجموع برای تو المپیاد خوب باشد یا نه بستگی به شرایطت دارد. برای من در مجموع شرکت در المپیاد یک کار عاقلانه نبود که در بخش زیر دلایلش را نوشتهام:
تجربهی شخصی من:
فکر میکنم در فروردین ۹۷ بود که در آزمون مرحلهی اول المپیاد در حیطهی مدیریت سلامت شرکت کردم. من برای المپیاد وقت نگذاشته بودم و تنها وقتی دیدم دو سه شب به آزمون مانده با خود گفتم بنشینم و کمی برایش مطالعه کنم ببینم چطور است. بدین ترتیب شروع کردم به شبی یکی دو ساعت منابع آزمون را خواندن و در مجموع زیر ده ساعت برایش مطالعه کردم. در یک صبح جمعه که آزمون داشتم اول تردید داشتم که بلند شوم و بروم آزمون را بدهم یا بگیرم بخوابم. تصمیمم بر این شد که حالا که از خواب بلند شدهام بروم آزمون بدهم! آزمون دادم و یک ماهی از آن گذشت و روزی که برای شرکت در نمایشگاه کتاب تهران در سفر بودم یکی از دوستان عزیزم-علی اکبر حسنی که دانشجوی پزشکی است- به من اطلاع داد که قبول شدهای و شیرینی باید بدهی و … خود او هم در همان حیطه المپیاد قبول شده بود. اول با خود فکر کردم که چقدر مسخره است که من با وقت بسیار محدودی که گذاشتهام در آزمون مرحلهی اول پذیرفته شدهام؛ بعدها که با علی اکبر حرف زدم متوجه شدم که تعدادی از دانشجویان خودِ رشتهی مدیریت که کلی هم روی مطالعه برای آزمون وقت گذاشته بودند در همان مرحلهی اول رد شده بودند و من و علی اکبر با مطالعهی محدود قبول شدیم!
علی ای حال قبول شدیم و فهمیدیم باید برای المپیاد هم کارِ گروهی انجام دهیم و هم به طور انفرادی مطالعه کنیم. از آنجایی که برای من قضیه خیلی مهم نبود مانند مرحله ی اول مطالعه را فقط محدود به یکی دو روز مانده به آزمون کردم، اما کارِ گروهی شوخیبردار نبود؛ اگر خودم هم علاقهمند نبودم مجبور بودم در آن بسیار فعال باشم، چرا که عدم علاقه نشان دادن و همکاری من فقط بر نتیجهی کار خودم تاثیر نمیگذاشت و کار دو همگروهیم، که یکیشان خودِ علی اکبر شد و یکیشان دانشجوی پزشکی دیگری (در دانشگاه کاشان) به نام منصوره صادقیان بود، هم خراب میشد. فکر میکنم در جلسهی دوم بعد از مرحلهی اول المپیاد بود که به ما گفتند کارِ گروهیتان چگونه است و در جلسهی سومی حوزهی کار-یعنی جیرهبندی (rationing) به ما معرفی شد. معلوم شد که باید بنشینیم و یک خلاصهی سیاستی در مورد جیرهبندی بنویسیم.
در همان جلسهی سوم بود که با خودم فکر کردم شاید بهتر باشد انصراف دهم! ولی آن انصراف را ندادم و در نتیجهی آن سیرِ کل سال ۹۷ ام تغییر کرد. در اردیبهشت ماهی که کار پایاننامه ست شده بود و کارِ یکی از مقالات در حال نوشتنم- که هنوز درگیرش هستم و امیدوارم تا آخر ایام عید تمام شود- به جاهای خوبی رسیده بود، همه ی اینها را رها کردم تا با دوستانم خلاصهی سیاستی بنویسم. الان که فکر میکنم میبینم این کار منجر شد به اینکه من الان اینجا باشم و در مورد چالشهایی که میتوانست تمام شده باشد، ولی هنوز درگیرشان هستم صحبت کنم.
کارِ نوشتنِ خلاصهی سیاستی را تا فکر کنم اواخر خرداد با هزار زحمت و تردید تمام کردیم. در انتخاب موضوع آن بسیار تردید داشتیم، ولی در نهایت خلاصهای تحویل دادیم که از نظر خودمان خوب بود. تا اینجای کار همهاش را در اصفهان بودیم. بعد برای آزمونِ انفرادی دوم با اتوبوسِ دانشگاه به تهران رفتیم و در راه هم کلی با علی اکبر شوخی کردم. یادم است که در مورد فیلم شاتر آیلند (shutter island) حرف زدیم و به او گفتم داستانش در مورد شاطری است که در جزیره زندگی میکند و کلی داستان را عوض کردم و چرتِ محض گفتم و او میخندید. به تهران رسیدیدم و ما پسرها را در یک خوابگاه دور از شهر که مربوط به دانشگاه ایران و در غرب تهران واقع بود اسکان دادند. با جریانی عجیب و غریب اتاقی که قرار بود در آن چهار نفر ساکن باشند تنها دستِ من و علی اکبر افتاد. قضیه هم از این قرار بود که اتاق خیلی زواردررفتهای به ما دادند که آن دو سه نفر دیگر نتوانسته بودند تحملش کنند و برای گرفتن اتاقی بهتر به طبقهی پایینی رفتند، ولی من و علی اکبر تصمیم گرفتیم در اتاق بمانیم. فردایش که بعد از آزمون به اتاق برگشتیم دیدیم که اتاق منظم و تر و تمیز شده. ظاهراً نتیجهی اعتراض نفرات قبلی بهبود اوضاع ما شده بود که اعتراض نکرده بودیم. بدین طریق در خوابگاهی که هر اتاقش سه چهار نفر بودند ما لاکچریوار و دونفره سکنی گزیدیم!
روز اول آزمون را دادیم. آزمون دو بخش داشت. بخش اول صبح برگزار شد و بخش دوم عصر. بخش اول ظاهراً آنقدر بد پیش نمیرفت، اما من وسطِ کار برای انجام امری ضروری که برای حفظ پاکیزگی سالن امتحانات لازم بود از سرِ جلسه بلند شدم و وقتی با دست و صورتی خیس برگشتم فراموش کردم که چند تا سوال تشریحی هم باقی مانده که باید جواب بدهم! از آنجا بود که فهمیدم زیاد نباید به نتیجهی آزمون انفرادی امید داشته باشم. اما عصر که برگشتیم آزمون را بهتر دادم. در کل از بین من، علی اکبر و خانم صادقیان، علی اکبر از آزمون راضیتر بود.
ما انتظار یک غذای خوشمزه از جناب مسلم داشتیم، اما انتظار نداشتیم یک پرسش به اندازهی دو پرس باشد. نتیجهی اخلاقی اینکه اگر پرخور نیستید و مثلاً زن و شوهری لوس و ننر هستید که هرجا میروید میگویید “ما رژیمیم!” یک پرس بگیرید و دوتایی با هم بخورید تا هم سیر شوید و هم اسراف نشود!
فکر کنم بعد یک روز خبر دادند که خلاصهی خوب ما از نظرِ داوران آنقدر خوب نبوده و درنتیجه از میان ۴ خلاصه ارائه شده توسط تیمهای اصفهان، فقط خلاصهی ما مورد پذیرش قرار نگرفت. من و علی اکبر کمی تردید کردیم که حالا از خوابگاه برویم به اصفهان یا بمانیم تا نتایج انفرادی هم مشخص شود. نتیجه این شد که ماندیم و یک هفته با هم خوش گذراندیم. در این سفر به بعضی از نقاط تهران برای اولین بار سر زدم، مثل باغ ایرانی و بعضی از جاها را هم مجدداً با علی اکبر رفتم ولی این بار مفصلتر، مثل کاخ گلستان. رستوران مسلم را هم که من از ماه ها پیش نشان کرده بودم که حتماً بروم و هربار به دلیلی نشده بود اینبار با علی اکبر رفتیم! برای اولین بار با علیاکبر به زیارت شاه عبدالعظیم هم رفتیم. در نهایت هم با اینکه آنچنان مطالعه نکرده بودیم به ما لوح افتخار دادند (لوحی که به کسانی میدادند که مدال نگرفته بودند اما جزء نصف برتر نفرات شرکت کننده بودند)
سوال:چرا از شرکت کردنم در المپیاد شاکیام؟
جواب: دلایل مختلفی دارد:
۱- شرکت در المپیاد در راستای اهداف من نبود. در حقیقت برایم مهم نبود که برنده شوم یا نشوم، چرا که همانطور که در بالا شرح دادم آدم اهل رقابتی نیستم.
۲- از همان روز تعیین تکلیف گروهبندیها نسبت به آن دلچرکین بودم. با خود میگفتم باید انصراف دهم ولی ندادم. من نتیجه گرفتم که برای کارهای بعدی اگر انجام کاری بر من لازم و واجب نباشد و نسبت به آن حسِ خوبی نداشته باشم همان اول رهایش کنم.
۳- المپیاد وقت بسیار زیادی از من گرفت و برنامههای مهمترم را به هم ریخت.
سوال: گفتی از شرکت در المپیاد پشیمان شدی، اما آیا شرکت در المپیاد خالی از سود بود؟
جواب: نه؛ یقیناً نه. به این دلایل:
۱- همتیمی خوب: علی اکبر بهترین هم تیمیای است که من از اول تحصیل تابه حال داشتهام. در برخی امور او مهارت داشت و در برخی امور من؛ و در کل کارمان مکمل یکدیگر بود. او اگر در کاری مهارت نداشت، به بهانهی عدم مهارت از زیر کار شانه خالی نمیکرد و تمام تلاشش را انجام میداد. علی اکبر آدم متدینی است. من او را قبل از المپیاد کمی می شناختم ولی خیلی نه. با شرکت در المپیاد فهمیدم که عجب انسان جالبی است. از او در طول آن مدت همکاری درسهای اخلاقی و عقیدتی زیادی گرفتم و هنوز هم میگیرم.
۲- حس کردن دستِ خدا: دستِ خدا بودن همه چیز را لمس کردم. خودِ قبول شدنمان در مرحلهی اول، قضیهی خوابگاه و دو سه قضیه دیگر که لازم به گفتنش نیست.
۳- تجربه: شرکت در المپیاد باعث شد که دیگر تقریباً چیزی در دوران دانشجویی به عنوان یک دانشجو نبوده باشد که من تجربه نکرده باشم! مقاله نوشتن، شرکت در سمینار، تدریس، شرکت در کارگاهها و دورههای تابستانه و …المپیاد دیگر تکمیلش کرد!
۴- گشت و گذار: همانطور که گفتم گشتی نسبتاً خوب در تهران زدیم. شاید به همین دلیل اگر بگویم المپیاد تجربهای بد بود منصفانه نباشد؛ مثلاً رفتن به شاه عبدالعظیم همیشه از آرزوهای من بود که به آن رسیدم و معتقدم حضرت گرهای واقعی از زندگی من را گشود.
بدون موخرهی خاصی این مطلب را به پایان میرسانم. این مطلب از معدود مطالبی است که من بیشتر جهت سود بردن مخاطب نوشتم تا لذت بردن خودم و منظم کردن ذهنم! همچین آدمهای خودخواهی هستیم ما!
امیدوارم این مطالب به دردتان بخورد.
پ.ن. عکس اول را از ایسنا گرفتم. ما در المپیاد دهم شرکت کردیم.