نکته پیش از مطالعه: در صورتی که به تحقیقات علوم پزشکی و تجربی علاقه ندارید خواندن این مطلب را به شما توصیه نمیکنم.
دکتر پرسیدند: «تالاسمی یعنی چه؟»
من که سکوت کردم. هیچوقت یادم نمیآید در مورد تالاسمی نشسته باشم و مطلبی خوانده باشم. اگر هم بوده آنقدر کمعمق خواندهام که حتی خاطرهای از آن هم در ذهنم نمانده.
کسی گفت: «یک بیماری است که انواع مینور و ماژور دارد و میتواند گلبولهای قرمزی به وجود بیاورد که معیوباند و در نتیجه توانایی لازم برای حمل مناسب اکسیژن را برخلاف گلبولهای سالم ندارند و درنتیجه کمخونی ایجاد میکند.»
دکتر پرسیدند: «حال که چنین است این بیماری چه فرقی با کمخونی داسی شکل دارد؟ در آن هم نوع معیوبی از گلبول قرمز وجود دارد.»
کسی جواب نداد تا اینکه صدرا، از دوستانم که رشتهی ژنتیک میخواند، گفت: «تالاسمی وقتی وجود میآید که بین میزان زنجیرهی آلفا و بتای هموگلوبین بالانس وجود ندارد.» دکتر تایید کردند و گفتند «اصلِ تالاسمی همین است. این عدم بالانس بین دو زنجیره است که تالاسمی ایجاد میکند؛ عدم بالانس میتواند از جهش در تعداد زیادی از ژنها ایجاد شود که این تعادل را به هم میزنند. کسی که بداند این بیماری ناشی از عدم تعادل این دو زنجیره است پیامدهای آن را هم میتواند حدس بزند؛ مثلاً میتواند بفهمد که هرکدام از این زنجیرهها به میزان بیشتری تولید شوند میتوانند در بافتها رسوب کنند و مشکلساز شوند.»
دکتر ادامه دادند: «ما خودمان را پشت کلمات قلمبه سلمبه قایم میکنیم. جواب هر چیزی را با این کلمات میگوییم درحالی که اصلِ موضوع را نفهمیدهایم. ما وقتی میتوانیم بگوییم که یک موضوع را فهمیدهایم که بتوانیم آن را با زبانی بسیار ساده بیان کنیم*.» سپس مثالی زدند از دانشمند نوبل گرفتهای که حیوان شبیهسازی شدهای به وجود آورده بود و به اصفهان آمده بود و وقتی قرار بود سخنرانی کند همه از او انتظار داشتند که حرفهایی عجیب و غریب و با سطحِ علمی بسیار بالا بزند، اما آن دانشمند به جای اینکار، با زبانی بسیار ساده آنچه کرده بود را توضیح داد.
دکتر موضوع دیگری را هم مطرح کردند: «هروقت چیزی را کسی گفت و نفهمیدید ایراد را از خودتان نبینید و بدانید در قریب به همهی موارد گوینده در مطلب مشکل دارد.» و ادامه دادند: «من هرچه را نمیفهمم، حتی اگر سادهترین مطالب باشد، در موردش از گوینده میپرسم.» این حرفها بر همان مبنا زده شد که کسی که مطلبی را فهمیده میتواند آن را به سادهترین شکل بیان کند.
این مطلب که دو هفته پیش مطرح شد حداقل تا الان تاثیر زیادی در من داشت. اولاً به این فکر کردم که تالاسمی تنها بیماریای نیست که من نمیدانستم چه است؛ قریب به اکثر بیماریها در درمانشناسی، واکنشها در شیمی داروئی، ترکیبات گیاهی در فارماکوگنوزی و قص علی هذا هستند که من فقط اسامی قلمبه سلمبهای از آنها حفظ کردهام و اگر الان از من بپرسند فلان چیز، مثلاً همان تالاسمی یا Non-Hodgkin Lymphoma، یعنی چه در تعریف آنها به طور ساده عاجزم چون واقعاً چیزی از آنها بلد نیستم. ثانیاً به این موضوع فکر کردم که اگر واقعاً اینگونه قضاوت کنم که کسی که میتواند ساده بگوید خود یاد گرفته، پس درنتیجه بسیاری از آنها که برای من و امثال من درس می دادند و ادعا هم میکردند خود چیزی بلد نبودند؛ درکل چقدر کلاه سر من رفته و چقدر کلاه سر بقیه گذاشتهام. ثالثاً تصمیم گرفتم در اولین فرصت خودم سادهسازی را انجام دهم: در سمینار IPSS که شرکت کردم و ارائهی شفاهی داشتم تصمیم گرفتم از گفتن تمام واژههای قلمبه سلمبه چشمپوشی کنم و آنچه را خود فهمیده بودم با زبان ساده بیان کنم. نتیجهی این کار بسیار رضایتبخش بود؛ هم برای خودم لذتبخش بود، و هم تا آنجا که از دوستان و اساتیدی که در حقم لطف کردند و به جلسه آمدند پرسیدم برای آنها هم ارائه جذاب بود. الان هم در حال مرور برخی از درسها هستم و عملاً دارم سعی میکنم اصل و پایهی مطالب را بفهمم و جزئیات بیاهمیت را کنار بگذارم.
این سومین مطلب از سری مطالب “پژوهش و زندگی” بود که با دومین مطلب این سری ارتباط زیادی دارد.
پ.ن.
*simplification