خویشتن پردازی

شب نوشت (۳۷)

به نام او

پستی از شاهین کلانتری را داشتم نگاه می‌کردم. و به پست خودم راجع به علل وبلاگ‌نویسی‌ام که اکنون حال خواندن آن به طور کامل را نداشتم نگاهی انداختم. اکنون بیشتر وبلاگ می‌نویسم و کمتر به چرایی‌اش فکر می‌کنم. گهگاهی که هوس نوشتن به سرم می‌زند سر و کله‌ام اینجا پیدا می‌شود. گهگاهی هم تنها مامن من تکه کاغذهایی هستند که رویشان پر از دست‌خط خرچنگ قورباغه‌ی من است.


این تردیدهایی که من را احاطه کرده‌اند ذهنم را در خود حل می‌کنند. خدایا! رحمی بفرما.

امیدوارم از این جلسات روان‌درمانی و متمم‌خوانی و کتاب‌خوانی و … به کمک پروردگار فرجی حاصل شود. اگر هم از این راه‌ها قرار نیست نتیجه‌ای به دست آید، خداوند راه دیگری را جلویم قرار دهد و کارهایم را آسان‌تر کند.


در واتس‌اپ بعضی از دوستانم استاتوس کرده‌ بودند که آقای فاطمی‌نیا (حفظه الله) گفته در شب قدر یک سوره واقعه، یک توحید و ۷ «یا الله» بگویید که بسیار موثر است و من را هم دعا کنید که این را به شما می‌گویم.

نگران آقای فاطمی‌نیا هستم. تا جایی که خوانده‌ام اوضاع جسمی خوبی ندارد. برایشان دعا کنیم.


هرچقدر هم که علی پزشکی از بامبو حرف زده باشد، باز دلم می‌خواهد به یک جایی برسم. چقدر صبر کرده‌ام. از خود می‌پرسم مشکل از کم بودن صبر من نیست؟


من به کجا دقیقاً دارم می‌روم؟ با خودم می‌گویم چرا هرچه پیش می‌رود زندگی و تصمیمات و چند راهی‌هایش بیشتر می‌شود؟ در چهارراه تصمیم‌گیری میان چیزهای مختلف قرار دارم.


آقای براهنی که بخشی از شعرش را در یکی از همین شب‌نوشت‌ها به اشتراک گذاشته بودم به رحمت خدا رفتند. دوست دارم وقتی مردم کسی بعد از من شب‌نوشت را ادامه دهد. مثلاً اگر تا صد رسیده باشم صد و یکمی را بنویسد و اگر سیصد و دهمی را تا آن موقع نوشته باشم سیصد و یازدهمی را بنویسد و … یکی از دوستان در کامنت‌ها گفته بود که استمرار نوشتن این پست‌هایم جالب است. من به این جنبه‌اش فکر نکرده بودم، با این حال آگاهم که استمرار کارها از معدود صفات خوب من است. معمولاً یک کار که به مفید بودنش اعتقاد دارم را به میزان زیاد در روز انجام نمی‌دهم، اما آن کار را ممکن است روزی ده دقیقه به مدت چند سال انجام دهم.


حس می‌کنم واقعاً حرف تازه‌ای برای گفتن ندارم. امیدوارم به زودی بتوانم مصاحبه‌ای که با مرحوم دکتر عباس ادیب انجام دادم را منتشر کنم. اگرچه سنشان زیاد بود، با این حال رفتنشان درد داشت. خداوند ایشان و همه‌ی ما را رحمت کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا