پیشنوشت: این مطلب حاصل بلندبلند فکر کردن من است و به درد خواننده نمیخورد.
نویسندهی این وبلاگ نیاز به درمان دارد، چرا که نه تنها در زندگی روزمره دچار ایدهآلگرایی در اعمال معمول زندگیست، بلکه در نوشتنش هم مرضِ این را دارد که یک نوشته بنویسد که کامل و جامع باشد. گویی نویسنده هنوز نمیفهمد که هرچقدر هم که کامل بنویسد باز هم نقصان در فکر و عمل و بالتبع نوشته در ذاتِ یک آدم معمولی نهفته است.
مطالب مختلفی در موضوعات مختلف، که دغدغهی وجودی من هم بوده، قرار بوده بنویسم و به این دلیل که احتمال دادهام نوشتن بعضی از آنها به طور جامع یکی دو ماه زمان ببرد، آن را به آیندهای که معلوم نیست وجود داشته باشد یا نه موکول کردهام.
آدمیزاد معمولاً خُرد خُرد فکر میکند. تکههای پازل فکرش رفته رفته در کنار هم قرار میگیرد؛ در طول ماهها و چه بسا سالها. فکر امروزم را همین امروز بنویسم بهتر است تا بگذارم فکر امروزم به فردا و فرداهایم متصل شود تا مطلبی شستهرفتهتر به دست آید، چرا که دیدهام بعضی وقتها وقتی تفکرات و حرفهایم جمعتر و شستهرفتهتر شد خودم دیگر از خواندنش لذت نمیبرم، مثل بعضی از پستهای بلندم نظیر همین پست “شور زندگی”.
من وبلاگ مینویسم و نه یک کتاب. پس این پیوستگی دست و پاگیر را تا میتوانم باید از وبلاگم برچینم.
راستش را بخواهی تکهای از این مرض از دیدن وبلاگ دوستانم آمده که کاملتر مینویسند. اگر این مرض برطرف نشود و بخواهم “مثل آنها بنویسم نه مثل خودم” دیدن وبلاگ تعدادی از دوستانم را تا زمان رفع مرضْ قطع میکنم.
از این هفته نوشتههای کوتاهتر که به صورت سری نوشته میشود را به لطف خدا بیشتر خواهید دید. بعضی از محورهای مورد بحث مطالب بعدی انشاءالله این مسائل خواهند بود: مهاجرت، ازدواج، “چه کار باید کرد؟” و …
راستی دو کار یادم باشد انجام دهم:
۱- به سری پستهایی که مینویسم عنوان “پرونده” بدهم. کار باحالی است. “پروندهی مهاجرت” مثلاً.
۲- میتوانم جدا جدا در مورد پروندهها بنویسم و بعداً ترکیبشان کنم اگر مطلب بهدردبخوری از آنها بتواند بیرون بیاید؛ درست مثل سبزی خوردن که ترهاش را جدا پاک میکنیم و ریحان و جعفری و غیرهاش را جدا و بعد همهاش را قاطی میکنیم و میشود سیزی خوردن!
امیدوارم به زودی بخش دیگری را هم در وبلاگ راه بیندازم؛ بخشی که سالها شور و شوقش را داشتهام. اگر کار به خوبی پیش رفت به یاری خدا در موردش بیشتر حرف خواهم زد. البته در مورد این بخش همانقدر که شور و شوق دارم، فکرهای عجیب و غریب هم دارم. نمیدانم که محتوای آن بخش را باید در سایتی جدا آپلود کنم یا در همینجا بگذارم. آخر قضیه این است که محتوایی که الان مینویسم مربوط به یک آدم یعنی محمد است، اما آن محتوا مربوط به آدمهای دیگر است. بعداً که انشاءالله قضیهاش را مطرح کردم و شروع به کار کردم در موردش بیشتر فکر خواهم کرد. فعلاً فقط این را بگویم که اصلاً دلیل اینکه اسم وبلاگ “هزار جلوه زندگی” است به خاطر همین بخش است که هنوز راه نیفتاده، وگرنه دلیلی ندارد که یک جلوه از زندگی که مال من است را اسمش را بیهوده “هزار” جلوه بگذارم.
والسلام علی من اتبع الهدی
۳۰ خرداد ۱۳۹۹