طرح یک سوال: چگونه فاصله را حفظ کنیم؟
به نام خداوند بخشنده مهربان
چند سالی است در اینجا مینویسم و دوستانی هم هستند که نوشتههایم را میخوانند. اکثر دوستان دنبالکنندهی اینجا، تا جایی که من مطلع هستم، دنبالکنندههای ساکت هستند؛ کسانی که ترجیح میدهند بخوانند ولی نظر ندهند.
این بار من میخواهم به جای اینکه بنویسم و شما بخوانید، از شما سوال بپرسم.
این چند روز، مسئلهای ذهنم را درگیر کرده: وقتی مثلاً یکی از دوستان یا یکی از آشنایان شما در مورد جنبهای از زندگی شما نظر میدهد که فکر میکنید به او مربوط نیست، به او چگونه پاسخ میدهید؟
فرض کنید یکی از اقوامتان به خود اجازه میدهد که در مورد جنبههای مختلف زندگی شما اظهار نظر کند بدون اینکه شما از او چنین چیزی خواسته باشید و به این کارش ادامه میدهد. فرض را هم بر این بگذارید که این فرد، خیرخواه شما باشد، اما او را دارای صلاحیت کافی در مورد نظر دادن در مورد زندگی خصوصی خودتان ندانید. شما چگونه بدون آنکه آن فرد احساس کند به او بیاحترامی شده، او را از دادن نظر در مورد زندگی خود برحذر میدارید، طوری که هم مرزتان با آن فرد حفظ شود و هم بتوانید با آن فرد با حفظ آن مرز ارتباطتان را به طور محدود ادامه دهید؟
باسلام و احترام
متاسفانه بنده خودم این توانایی را ندارم و در بیشتر مواقع سکوت می کنم
سلام محمد جان
چه سوال سخت و چالشیای پرسیدی
منم بارها در برابر این آدمها سکوتهای نابجا داشتم و در جواب دادن به اونها شکست خوردم. اما اون چیزی که یادگرفتم و میتونه موثر باشه و برام کاربرد داشته اینه که اگر احساس میکنی اون جنبههایی از زندگیت که درموردش اظهار نظر میشه درسته، ازشون دفاع کن. بعضی وقتها چون ما به این جنبههای زندگیمون شک داریم و نمیدونم داریم درست پیش میریم یا نه، دیگران این شک و تردید ما رو احساس میکنن و به خودشون اجازه میدن تا درمورد زندگی ما نظر بدن ولی وقتی قطعیت ما رو دیدن، کم کم نظراتشون کم میشه. پس این بخشیاش به خود ما برمیگرده.
و دیگه اینکه از بین صحبتهای این آدمها، سوال ایجاد کن. میتونی با سوال جوابشون رو بدی، مثلا اینکه چی باعث شده درمورد این بخش از زندگی من اینجوری فکر کنی؟ و از جوابش باز هم یه سوال دیگه بپرس. فکر میکنم اینطوری از حالت انفعال و قربانی بودن خارج میشیم و بعدا احساس بدی از سکوت خودمون نداشته باشیم.
و فکر میکنم این آدمها با همه صحبتهاشون دارن زخمها، تجربهها، ترسها و گذشته خودشون رو برای ما آشکار میکنن. ما از صحبتهایی که دارن درمورد زندگی ما میگن، بیشتر اونها و زندگیشون رو میشناسیم. همین آگاهی باعث میشه احساس ناخوشایند و مقاومتی که درموردشون داریم کم بشه و شاید حتی باعث بشه درمورد حرفهاشون فکر کنیم که شاید داره درست میگه.
ممنون به خاطر سوالت
سلام.
جواب شما خیلی قابل تامله برای من و فکر می کنم پیشنهادات خوبی رو مطرح کردید. در روزها و ساعات بعد ان شاءالله دوباره جوابتون رو می خونم.
خیلی ممنونم که برایم نوشتید.
سلام،
زمانی که تصمیم مهاجرت من قطعی شد، به غیر از پدر و مادرم، هیچکس با این تصمیم موافق نبود.
دلایلی که دوستان و آشنایان برای مخالفت مطرح میکردن، در اکثر موارد درست و دلسوزانه بود. اما نکته ای که در نظر نمیگرفتن این بود که تصمیم قبل از مطرح شدن در جمع فامیل قطعی شده بود و اکثر مراحل طی شده بود.
نکته اول: به همه ی نظرات گوش دادم، حتی اگر نپرسیده بودم.
دوم: دلایل کاملا قابل قبولی داشتم و برای دفاع از دلایلم صحبت میکردم. ( فهم شنونده از دلایلم برایم اهمیتی نداشت)
سوم: ترجیحا بحث را خیلی طولانی نمیکردم. هر چند سوالات و چالش ها زیاد بود، اما با جواب های کوتاه و بعضا سر بالا موضوع را تغییر میدادم.
چهارم: صراحتا احتمال شکست و خطا را بیان میکردم و با جمله “ فوقش بر میگردم” اکثر بحث ها را پایان میدادم.
در آخر، معتقدم بخش اعظم دخالت در کار دیگران جنبه فرهنگی دارد، من هم تمایلی به اصلاح دیگران نداشتم!
سلام.
خوب بود. تشکر.
نکته اول مهمه. در من یک مقدار مقاومت نسبت به شنیدن نصیحت و حرف بعضی از اطرافیانم ایجاد شده. امیدوارم این مقاومتم بشکنه.
من گاهی در مقابل حرف های دیگران، آچمز میشم؛ طوری که نمی تونم لام تا کام حرفی بزنم حتی اگر پشت کارهام منطق خوبی وجود داشته باشه.
در مورد جنبه فرهنگی: درست میگید. این بخشی از فرهنگ ماست.
سلام، سال نو مبارک.
پیش از جواب دادن به سوال شما لازمه یک مقدمه بچینم تا بتونم سوالتون رو از منظر خودم پاسخ بدم.
من مدتیه تصمیم گرفتم طور دیگهای به حرفهای آدمها نگاه کنم.
خیلی از دوستان و آشنایان ما هستند که ما با اون ها روابط عمیق و صمیمانه ای نداریم. صرفا یک رابطه سطحی دوستی و یا فامیلی است. به هر دلیلی یا نخواسته ایم یا نشده که به عمق وجودی همدیگه راه پیدا کنیم. تا یک جایی میشه صرفا در مورد آب و هوا، سیاست، وقایع ایران و جهان، صفحه حوادث روزنامه و الخ حرف زد اما از یک جایی به بعد به هر حال، به نشانهی توجه و اهمیت باید کمی هم در مورد خودمون حرف بزنیم. ولی چون از عمق هم بی خبریم تنها چیزی که میشه در موردش حرف بزنیم ظواهر زندگی همدیگه است. پس کی قراره این درس خوندن تو تموم بشه ؟ همه یه سال میرن دانشگاه یه ارشد میگیرن اون وقت تو خودت رو انقدر الکی درگیری درس کردی، بی خیال بابا، خبری نیست. اصلا چرا ازدواج نمیکنی؟ به نظرم مهاجرت کن/ نکن، حیفه! میبینید ؟ همه چیز ظواهره … همه ی آن چیزیه که در معرض دید همگان هست. و خب بخوایم نگاه کنیم واقعا ابزار برقراری ارتباط ما با بعضی از آدم ها فقط همین سوال هاست.
ممکنه ما در جایگاه پرسشگر هرگز به خودمون اجازه ندیم چنین سوالاتی بپرسیم. فرضا من میدونم که سوال پس کی دفاع میکنی ؟ میتونه به آدم اضطراب وارد کنه و باعث بشه آدم احساس عقب افتادن از جریان زندگی بکنه و بنابراین به خودم چنین اجازه ای ندم که از کسی چنین سوالی بکنم. اما تاثیر این سوال بر من این طور هست، ممکنه بر دیگری این طور نباشه. حالا این دیگری، میتونه اون فرد پرسشگر باشه. فرض کنیم به هر دلیلی درس برای او مسئله ی مهمی نبوده. فقط یک چیزی تحویل داده که مدرکی تحویل بگیره. اما کسی که عمرش رو پای پایان نامه صرف کرده، قطعا این سوال براش تاثیر متفاوتی خواهد داشت. تاثیری که فرد پرسشگر ازش بی خبره …
من در وهله ی اول سعی کردم این طور نگاه کنم که اگر کسی که جزئیات زندگی من رو نمیدونه یه نظری میده، صرفا داره یه حرفی می زنه … یه حرفی که من نباید خیلی درگیرش بشم. چون او از زندگی من بی خبره و الآن فقط داره یه چیزی میگه.. این باعث شد گارد من نسبت به شنیدن بعضی حرف ها کم بشه و اون ها رو لزوما مساوی دخالت در زندگی شخصیم تلقی نکنم. درسته بعضا سوالات خیلی شخصی میپرسه، اما اون هم فقط داره سوال میپرسه که شرط گفتگو در رابطه برقرار باشه. به خصوص برای افرادی که هم نسل ما نیستن و از ما بزرگترن این مسئله خیلی فراگیرتره …
با این نگاه دیگه به خیلی از حرف ها گارد نخواهید داشت و وقتی گارد نباشه رویکرد جواب دادن متفاوت میشه. حالا در مورد جواب دادن
شما یا فرد مقابلتون رو کسی میدونید که بشه باهاش وارد گفتگو شد و او در حدی میدونید که بعضی جزئیاتی که باعث شدن یه اتفاقی بیفته یا نیفته رو براش شرح بدید یا اون فرد رو اصلا در این حد و حدود نمیدونید.
در حالت اول تا جایی که تمایل دارید میشه با سعه صدر گفتگو رو پیش برد. که طی گفتگو هم اون فرد جواب سوالش رو گرفته و هم ممکنه شما چیزی از بین حرف های او یاد بگیرید … در حالت دوم ولی، من گاهی می زنم به در شوخی و خنده، گاهی هم با جواب سر بالا دادن رد میکنم. اما گارد نمیگیرم تا زمانی که برام ثابت بشه که هدف اون فرد از پرسیدن این سوالات دخالت در زندگی شخصی من هست. چیزی که در پیشفرض سوال شما نیست. چون شما گفتید اون فرد خیرخواه شماست.
سلام.
سال نو مبارک.
ممنونم بابت جواب خوب و آموزنده ای که دادید. مثل رویکرد من در مورد دیدگاه دوست دیگر، دیدگاه شما رو هم باید باز هم بخونم و بیشتر فکر کنم و اگر چیزی به ذهنم رسید خواهم نوشت.