-
بسم الله الرحمن الرحیم افکار تازهای به ذهنم هجوم میآورند. افکاری در بستههایی دربسته و کادوپیچ شده که وقتی خودم بازشان میکنم از محتوایشان شگفتزده میشوم. فکرش را نمیکردم وقتی که شبنوشت اول را نوشتم، شبنوشتها به شمارهی صد نرسیده، پیرامونم به کنار، جهانبینی خودم هم به طرز عجیبی تغییر کرده باشد. برای محمد امروز، اهمیت محتوای بسیاری از شبنوشتهای ابتدایی رنگ باخته. آنقدر عوض شدهام که پستهای سالهای پیشینم را به چشم یک منتقد…
-
به نام خدا دلم به حال خودم میسوزد که این ماه رمضان هم به انتها رسید و آنقدری که باید از آن بهره نبردم. نمیدانم ماه رمضان دیگری را تجربه خواهم کرد یا نه. و اگر تجربه خواهم کرد در سلامت خواهم بود یا نه. خوب است اگر برای من دعا کنید. از وقتی به نوشتن در حیطهی کاری خودم پرداختهام، و شاید از وقتی که اینقدر نگرشم به مسائل مختلف دگرگون شده، دیگر نتوانستهام…
-
بسم الله الرحمن الرحیم احساسی دارم. احساس اینکه دیگر این خانه که روزگاری خانهی امن من بود، دیگر مال من نیست. با این حال، باز به نوشتن ادامه میدهم؛ شاید که دوباره انگیزهام برای نوشتن برگردد. شاید از عوامل کاسته شدن انگیزهام، خودسانسوری شدیدی باشد که اعمال میکنم. و متاسفانه این خودسانسوری محدود به وبلاگ نیست. علایقم، افکارم، احساساتم و … را از جمع نه چندان کوچکی از کسانی که میشناسم پوشیده نگاه میدارم، چرا…