شب نوشت

شب نوشت (۹۶)

بسم رب الحسین

مدتی نمی‌نویسی و به خود می‌آیی و می‌بینی که دیگر قلمت روان نیست. حرف‌های ناگفته هست، اما می‌بینی جایی برای گفتنشان نیست. و چون محرمی نیست حرف‌ها را در حرم دلت دفن می‌کنی. حرف‌های زیادی هست که ناگفته خواهند ماند.

و آن‌قدر از نوشتن فاصله گرفته‌ای که فکر می‌کنی دیگر حرفی برای گفتن نداری. در حالی که درخت خاطراتت را که در گوشه‌ای در خلوت خود می‌تکانی میوه‌های درشت تجربه‌های جدید از آن می‌ریزد؛ تجربه‌هایی که در ماه‌های پیش، حتی خوابشان را هم نمی‌دیدی. تجربه‌هایی سخت؛ سختی‌هایی متفاوت از آنچه تصورش را داشتی. 


به این فکر می‌کنم که حدود شش سال از وبلاگ‌نویسی نسبتاً مستمر من گذشته. و چقدر فاصله هست بین محمدی که وبلاگ‌نویسی را شروع کرد با محمدی که اکنون گهگاه وبلاگ می‌نویسد. چقدر زیاد. 

انگار بین این دو محمد، دهه‌ها فاصله است. انگار آن محمد، اصلاً آدمی دیگر بود و این محمد آدمی دیگر. 

و چه جالب که هم شروع وبلاگ‌نویسی و هم‌اکنون که می‌نویسم مصادف شد با تجربه‌ی بودن در غرب؛ آن موقع برای مدتی کوتاه‌تر و اینبار برای مدتی بلندتر. و نگاه آن محمد به غرب با نگاه این محمد زمین تا آسمان تفاوت دارد. گویا از نگاهی ناصرالدین‌شاه‌وار و شیفته‌گونه به غرب به نگاهی گاهی خنثی و گاهی منفی و گهگاه تحسین‌آمیز، بسته به موقعیتش، رسیده‌ام؛ نگاهی که ذهنیت در آن قطعاً دخیل است، اما شاید عینی‌تر از قبل باشد. 

گهگاه به این فکر می‌کنم که چقدر تجاربی که کسب می‌کنم، که بعضی‌شان شیرین‌اند و بعضی‌شان تلخ و حتی گاهی نفرت‌انگیز، به درد انتشار در اینجا بخورند. این را نمی‌دانم. باید در مورد این قضیه فکر کنم. 

شاید اگر فضا، فضای دو سه سال پیش بود، گفتن از تجاربم در اینجا برای عده‌ای کمک‌کننده بود و برای خودم مایه‌ی تسکین روان، اما اکنون با این فضای مسموم و هوای غبارآلود، نمی‌دانم که اصلاً آیا آنچه می‌نویسم به دست مخاطبی که باید برسد خواهد رسید یا نه. شاید ناچار شوم آنچه می‌آموزم را در فضایی محدودتر منتشر کنم. نمی‌دانم. 


این چند وقت، به محدود کردن محتوای وبلاگ، اعم از محتوای علمی و غیرعلمی، به اعضا هم فکر کردم؛ بدین معنی که سیستم عضویت وبلاگ را فعال کنم تا عده‌ای محدود به محتوا و عده‌ای محدودتر به محتوای خاص دسترسی پیدا کنند. البته شاید این کار برای وبلاگ‌ها طبیعی نباشد و کسی حال و حوصله‌ی عضو شدن در یک وبلاگ معمولی را نداشته باشد، اما در نهایت احتمال می‌دهم این کار هم به نفع خودم باشد و هم به نفع مخاطبم. در بین وبلاگ‌نویسانی که سراغ دارم فقط آقای شعبانعلی این کار را کرده و به نظر من مفید هم بوده. حداقل آن کسی که محتوای او را می‌خواند کمی از طریق متمم با مدل ذهنی او آشناست و آنچه می‌نویسد کمتر پرت و پلا است. 

گزینه‌ی دیگری که حدود یک سال است در پیش گرفته‌ام پرداختن به محتوای تخصصی رشته‌ام است که اگرچه کند پیش رفته اما برای خودم و عده‌ای از دوستان مفید بوده. و گهگاه به این فکر می‌کنم که اصلاً آیا نوشته‌های عمومی من (در شش سال) به اندازه‌ی نوشته‌های تخصصی‌ام (در یک سال) به درد خورده یا نه. 

ان‌شاءالله این چند روز بیشتر به گزینه‌هایی که دارم فکر خواهم کرد. 

شب خوش. 

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا