شب نوشت (۹۲)
به نام خدا
پیش از اینکه انتظار داشته باشم که اطرافیانم تغییراتی که کردم را بپذیرند، خودم آنها را بپذیرم.
قبول کنم که احساسات و تفکرات و حتی بخشی از سبک زندگی من طوری شده که با سالهای پیش تفاوت چشمگیری دارد.
با این مسئله کنار بیایم که بخشی از من، برای خودم هم جدید و تعجببرانگیز است.
با کلیت خودم کنار بیایم؛ با منِ بدون روتوش و بدون سانسور.
و بدون سانسور حرف بزنم و از قضاوت شدن نترسم، مگر در جایی که مصلحت جمع، چیزی دیگر اقتضا کند.
متن بالا را دیشب یا پریشب نوشتم.
بعد نشستم به خواندن بسیاری از آنچه در شش ماه گذشته در بسترهای گوناگون نوشتهام.
و دیدم بدون سانسور و ترس، حرفم را زدهام.
دنیایی که من در پیش رویم میبینم تیره و تاریک است. آنقدر تیره که چیزی جز ظهور امام زمان (عج) روشنش نمیکند.
زیستِ حیوانی بشر، سر و شکل گرفته. شکیل شده، اما تهِ تهش را که میبینم، آنطور که اکثر ما مردم دنیا زندگی میکنیم انسانی نیست.
بسیاری از آنچه که در این ماهها نوشتم انعکاس همین جهانبینی بود. حاصل این نومیدی از نظم شیطانیای که جهان دارد.
اکنون نیاز به اقدامی عملی است. اگر خیلی از مردم دنیا غافلند، حداقل باید من از خدا بطلبم که راه درست را بروم. من اخلاق خودم را بهتر کنم. من کمی از این چارچوب لعنتی که برای دنیا تراشیدهاند بیرون بزنم.
حرفهایی که باید میزدم را زدم. حال، بهتر است خود شروع به حرکت کنم.
سخن را با این نقل قول از شهید چمران در بخشی از کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» به پایان رسانم:
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه ی آن تیرهدلانِ مغرور و متکبر را به زانو درآورم، آنگاه خود خاضعترین و افتادهترین فرد روی زمین باشم.
ای خدای بزرگ، اینها که از تو میخواهم چیزهایی است که فقط میخواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آن را داشتهام. از تو میخواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمربخش شود و در مقابل خسان سرافکنده نشوم.
من باید بیشتر کار کنم، از هوی و هوس بپرهیزم، قوای خود را بیشتر متمرکز کنم و از تو نیز ای خدای بزرگ میخواهم که مرا بیشتر کمک کنی.
تو ای خدای من، میدانی که جز راه تو و کمال و جمال تو آرزویی ندارم، آنچه میخواهم آن چیزی است که تو دستور دادهای و میدانی که عزت و ذلت به دست توست و میدانم که بی تو هیچم و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم.
این انگیزهی خوبی برای ادامهی راه است. اگر تاکنون هم به جایی رسیدهام و اعتبار ولو اندکی برای خودم دست و پا کردهام، باید بدانم که این اعتبار تاریخ انقضا دارد. ده بیست سال دیگر کسی یادش نیست من که بودهام. اکنون که عدهای من را میشناسند و به نوشتهام بها میدهند، چه بهتر که این اعتبار را صرفِ زدن حرفی کنم که به آن معتقدم:
حیف قدمی که در راه غیر خدا و غیر امام زمان (عج) برداریم.
شب خوش