خویشتن پردازی

شب نوشت (۵۵)

به نام او

در میان این همه پایین و بالا شدن‌ها و بدون ذره‌ای تفکر کار کردن‌ها و تلاش بی‌وقفه برای کسب درآمدها و اسیر اقتصاد شدن‌ها یک مفهومی که انگار گم می‌شود برکت است. 

برکت چیست؟ و چطور تعریف می‌شود؟ نمی‌دانم. اما برای همین نمی‌دانم مصداق سراغ دارم. فکر کنم هرکسی مصداق برایش سراغ دارد. یک مثال تخیلی‌اش می‌شود اینکه سه میلیون تومان آدمی بیشتر از سی میلیون تومان من کار بدهد. 

شاید بگوییم که این بحث از ریشه اشکال دارد. اول باید تعاریف واژه‌ها مشخص شوند و بعد مصادیق به درستی بررسی شوند و … صحیح هم هست. اما به هر حال شب‌نوشت بیشتر حرف‌های دلی است و نه چندان عقلانی…

ادامه دهم: با همین برکت که تعریفش را بلد نیستم آدم‌های قدیمی‌تر خیلی کارها را می‌کردند و خیلی کارها را نمی‌کردند. کار پرزحمت در مزرعه را انجام می‌دادند، ولی مالی که شبهه داشت را نه به دست می‌آوردند و نه اگر مالی که شبهه داشت به دستشان می‌رسید دستش می‌زدند. 

بلد نیستم که بیایم کلی روی همین موضوع مانور بدهم و بعد تحلیل کنم که «چرا ما خوب بودیم و بعد بد شدیم» و از این حرف‌ها. ولی به یک چیزی هم من فکر می‌کنم و هم احتمالاً شمایی که می‌خوانی: اینکه ما مردم از جهاتی عوض شده‌ایم. خیلی از مفاهیم و کلمه‌ها از زبان‌های دیگر وارد زبان ما شدند. خیلی از مباحث علمی پیش روی ما گشاده شد. اما اینکه چقدر در ازای این واردات چیزی عاید ما شد را نمی‌دانم.


سر مسئله‌‌ی حجاب حرص می‌خورم. به عنوان یک فرد که علاقه‌مند به حجاب هستم نگرانم. بیشتر از نگرانی بابت بدحجاب‌تر شدن خانم‌ها، نگران بیشتر شدن سخت‌گیری‌ها در رابطه با حجاب هستم. می‌ترسم که سخت‌گیری‌های این‌چنینی اثر عکس کند. نگرانم. 


در مورد اپیزود «دوباره فکر کن» پادکست بی‌پلاس حرف‌هایی زده بودم، منتها از منظر شخصی. فکر می‌کنم اگر از نظر اجتماعی بررسی کنم جامعه‌ی ما تشنه‌ی چنین طرز تفکری است؛ احتمالاً سود این شک کردن به همه چیز برای جامعه‌ مفیدتر از زیانش باشد. فکر می‌کنم جامعه وقتی زنده است که در آن تبادل آرا وجود دارد، گفتگویی وجود دارد. گفتگو وقتی شکل می‌گیرد که این همه به خودمان و ایدئولوژی و تفکرمان مطمئن نباشیم. اگر عده‌ای در نقش خودِ خدا فرو روند و بقیه بندگان گنهکار بدبخت، چه جایی برای گفتگو می‌ماند؟ و جالب اینکه خود خدا هم کتاب فرستاده و با ما حرف زده و معجزه‌ی آخرین پیامبرش هم از جنس کتاب است. 


زیاد غصه‌ی جامعه‌مان را می‌خورم. هیچ فایده‌ای هم ندارد غصه خوردن ولی نمی‌توانم غصه نخورم. چه کار می‌توان کرد؟ سهم خودم را سعی می‌کنم انجام دهم، ولی این سهم چقدر موثر است؟ 

یاد مثالی افتادم که کسی در مورد بنا کردن خانه‌ی کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل، علیهم السلام، زد، که خانه‌ای در دل بیابان از سر توحید و اخلاص بنا کردند و پیام توحید آنها را خداوند به ما رساند و گویا قرار است تا قیام قیامت هم به گوش بشر برساند. سلام بر ابراهیم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا