ادبفکرنوشته

آیا ما باید همه را خوشحال کنیم؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم

در ایران ما افرادی وجود دارند که علی‌رغم نشان دادن علایق مذهبی از خود، مخالف بعضی از شعائر مذهبی نظیر برگزاری عید غدیر و غیره هستند. همین چند روز پیش، داشتم متن محسن حسام مظاهری در تلگرام را که در راستای همین مسئله است می‌خواندم. 

تا سال پیش، اگر متن آقای مظاهری را خوانده بودم برایش کف مرتب می‌زدم و به خاطر متن شگفت‌انگیز روادارانه‌ای که نوشته تحسینش می‌کردم، اما اکنون چنین فکر نمی‌کنم. 

اکنون چنین نیست که بگویم حاکمیت در ایران باید خودش را جر بدهد و هر حرکت خالصانه‌ای که مردم به صورت خودجوش برپایش می‌کنند را حکومتی کند، اما برای حاکمیت این حق را قائل هستم که بعضی از شعائر ریشه‌دار در تاریخ و سنت_ نظیر همین عید مبارک غدیر، عید قربان، و تاسوعا و عاشورای حسینی_ را تقویت کند. 

اکنون در دوره‌ای به سر می‌بریم که تجمعات در دنیا، بیشتر حول محور آنچه می‌گردد که فرهنگ غرب به آن دامن زده. سررشته‌ی فکری و فرهنگی خود جریانات سال پیش را که بگیریم می‌رسیم به فرهنگ جهانی‌ای که غرب در جهان می‌خواهد تحمیل کند و در خیلی جاهای دیگر جهان، به صورت ملموس و غیرملموس، تحمیل کرده؛ من جمله قبل از انقلاب خود ایران با تحمیل بی‌حجابی. در خود کشورهای غربی، سنگر بسیار عقب‌تر از این رفته. کشورهای غربی، خود یکی یکی این سنگرها را داده‌اند و رفته‌اند. حتی جستجوهایی ساده در اینترنت برای دیدن پوششی که در بخش‌های مختلف غرب مرسوم بوده و آنچه که شده می‌تواند به ما کمک کند. و جالب و دردناک است: یا همان روز عید غدیر یا یکی دو روز بعد از آن که داشتیم با دوستم از مرکز یکی از شهرهای اروپا عبور می‌کردیم، افرادی با قیافه‌هایی وحشت‌ناک تجمع کرده بودند. کمی که دقت کردم متوجه شدم که ظاهراً دگرباش جنسی هستند. وضعیت پوشش و بعضی از اعمال آنها آنقدر شرم‌آور بود که سبب شد راهمان را کج کنیم و از مسیر دیگری عبور کنیم و آنجا نایستیم. حال فکر می‌کنید که این تنها اتفاق یا مراسم اینجا بود که ماهیتی این‌چنین داشت؟ خیر. شعائر ضدمذهبی اینها را بر سر هر کوی و برزنی‌ می‌توان دید. و این تجمع، آیا تنها تجمع این جماعت در اینجا بود؟ خیر. در روزهای متعددی تجمع داشته‌اند. و کجای قضیه جالب‌تر و دردناک‌تر است؟ اینکه این جماعتی که اینقدر پشتشان به رسانه‌ها گرم است، درصد اندکی از هر جامعه را به خود اختصاص می‌دهند*. 

در این دوره، در کشوری به نام ایران که به نظر من مرکز تقابل فرهنگی با غرب است، تکیه کردن بر بعضی شعائر مذهبی می‌تواند کمک‌کننده باشد؛ هرچند که اکتفا به آنها کار صحیحی نیست. پشت شعائر مذهبی، باید تفکر باشد؛ آگاهی باشد؛ عقیده باشد. نه علم بدون عمل آدم را نجات می‌دهد و نه عمل بدون علم. هرچند، هر یک دیگری را می‌تواند تقویت کند. 

من فکر می‌کنم که نیازی نیست که همه را به هر قیمتی خوشحال نگه داشت. از دست ندادن سنگرهایی که در ایران برای دین‌داری بوده و هست گهگاه به قیمت همین خوشحال نگه نداشتن عده‌ای بوده. همانطور که از دست دادن سنگرهایی در غرب، عده‌ای که سر سازگاری با تغییرات (و شما بخوانید تحمیلات) این زمان ندارند را ناخوشنود کرده. در نهایت، هر اقدامی عده‌ای را راضی می‌کند و عده‌ای را ناراضی. اگر از نظر دموکراتیک در نظر بگیریم، حق را باید به گروهی داد که از لحاظ آماری بیشترند. اما اگر از منظر دینی به قضیه نگاه کنیم، حق را باید به کسانی داد که عملشان مورد تایید خداست. چاله‌ی دموکراسی توام با سرمایه‌داری به نظر من همین است که در دراز مدت، همان کسانی که سرمایه دارند و از انحطاط بشر سود برده‌ و می‌برند، در رسانه‌ها و جو سنگینی که در آنها برای بشر ساخته‌اند خر را رنگ می‌کنند و به جای گورخر به جامعه تحویل می‌دهند. حاصل عمل آن سردم‌داران فرهنگی است که اکنون برای غرب_ که فرصتی شد که طولانی‌تر تجربه‌اش کنم_ مانده: از بیرون پرطمطراق، از درون تهی**. حال که در ایران بخش بزرگی از مردم معتقد هستند، چه به باطن دین و چه به ظواهر آن، چرا باید فرصت تجمع علاقه‌مندان اهل بیت علیهم السلام را سوزاند تا عده‌ای ناراحت نشوند؟ 

خلاصه‌ی امر اینکه به نظر من لازم نیست حکومت همه را خوشحال نگه دارد. افراد مذهبی هم لازم نیست همه را راضی و خشنود کنند. خشنودی بعضی از افرادی که از مذهب و اهل بیت دورند تنها در صورتی تامین می‌شود که افراد مذهبی، دینشان را ببوسند و روی طاقچه بگذارند؛ یا اینکه دینشان را محدود به خانه‌شان کنند و در اداره‌ی جامعه دخیلش نکنند تا سردم‌داران کشورها با آزادی عمل بتوانند همدیگر را برای منافع خود زیر شنی تانک‌هایشان له کنند***. فرهنگ «آسته بیا آسته برو که گربه شاخت نزنه» که از کودکی به غلط به اسم رواداری در پاچه‌ی ما کرده‌اند، تا یک حدی جواب می‌دهد؛ فرهنگی که بیشتر تحت تاثیر «هیچ حق و باطلی وجود ندارد» است تا اینکه تحت تاثیر «حق و باطلی هست، اما ممکن است من برحق نباشم و دیگری حق باشد» باشد. وقتی کار به جاهای باریک‌تر بکشد، همان گروهی که رواداری و دموکراسی را سال‌هاست در مغزمان فرو کرده، با اسلحه مغزمان را از هم متلاشی می‌کند. 

سرتان را درد نیاورم. به نظرم روی اعصاب دیگران بیهوده راه نرفتن با منفعل بودن و شعائر مذهبی نداشتن مرز باریکی دارد که خودم دقیقاً جایش را نمی‌دانم. اگر جایش را فهمیدم شاید اینجا بنویسم. تا آن موقع، ترجیح می‌دهم که دوستانی که به دلیل آسته آمدن و رفتن دوستم شده بودند را از دست بدهم و بر علاقه‌ام به ایران و پرچم مزین به نام خدا و از اهل بیت تاکید کنم. ما بالاخره دوستانی داریم که در نهایت از دستشان می‌دهیم. امیدوارم خداوند بهترین دوستان را برایمان جایگزین کند. امیدوارم آقای مظاهری هم چشم‌هایشان را باز کنند و بر اساس دنیای واقعی که شرارت و شیطان در آن جولان می‌دهند اظهار نظر کنند و نه انتزاعاتی که در ذهنشان از دنیا شکل گرفته است. 

پ.ن. * می‌توانید در اینترنت سرچ کنید و درصد نسبی هر کشور را به تفکیک دربیاورید. 

** من به شخصه از منظر دینی به جهان می‌نگرم و خودم را دموکرات نمی‌دانم. اگر روزی قرار باشد مثلاً خودم برای اداره‌ای، شورایی و … رای بیاورم، این را به چشم یک ابزار می‌بینم و نه به چشم یک اعتقاد. به هر حال، الحمدلله من از افراد روشن‌فکر نیستم! صد هزار مرتبه شکر. و اگر از منظر جمهوری اسلامی_ آن طور که می‌فهممش و به صورت تئوریکش_ به قضیه نگاه کنم، اختیار قرار است در حدود الهی تامین شود. انتخابی بین دو فرد یا دو امر حلال. 

** دقت کرده‌اید که عده‌ای خشونت در مذهب را نشانه می‌گیرند اما با خشونتی که از بی‌دینی و بی‌ایمانی سر می‌زند کاری ندارند و چه بسا تشویقش هم می‌کنند؟ در چشم عده‌ای پیامبران مظهر خشونتند، اما به امثالی نظیر هیتلر و چرچیل، دو وحشی که فقط در جبهه‌های مقابل بوده‌اند می‌رسند، تحسینشان می‌کنند. یکی نماد استواری در هدف می‌شود و دیگری نماد سیاست‌مدار بودن. از نظر من، هر دو نماد رذالت بشر بی‌ایمان یا منحرفند و نه چیزی دیگر. 

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا