-
به نام پروردگار اطمینان نداشتن به فکرهایی که دارم؛ حرفهایی که میزنم و … ذهنم را آزار میدهد. ذهن من، خسته میشود از دیدن شواهد متناقض که یکدیگر را لزوماً تایید نمیکنند. به این فکر میکنم که وقتی من سعی میکنم محدودیتهای دادهها، پردازش ذهنی و … را در نظر بگیرم و ذکر کنم که ممکن است بخشی از تفکر و حرفم غلط باشد و بعدها به نتیجهی دیگری برسم، چقدر در برابر حرفی که…
-
به نام او آنچه احتمال میدادم درستتر است را انجام دادم و میدهم. از عجله به لطف خدا پرهیز میکنم تا با تامل و تفکر به کاری که باید بکنم پی ببرم و نه با غلیان صرف احساسات. و پس از آن، میتوانم بر خدا توکل کنم. خیلی غمگینم. و طبیعی است این غم. خدانگهدار همهمان باشد.
-
پیشگفتار: احتمالاََ این مطلب برای کسی که من را مدتی است میشناسد جالب باشد. برای کسانی که اولین بار این وبلاگ را میبینند، شاید حرفهایم معنا نداشته باشد (به اصطلاح انگلیسیزبانها make sense نکند). خواستم مطلب دیگری بنویسم و در آن حرف دیگری بزنم، اما امشب با چیز بسیار مهمتری روبرو شدم و تصمیم گرفتم حرفهای دیگرم را خلاصهتر بگویم. پس بخش اول را به حرفهایی که میخواستم بزنم اختصاص دهم و بخش دوم را…