-
به نام خدا پستهایی از سالهای پیش که پاک شدهاند را هنوز برنگرداندهام. بعضی از آنها مرتبط با دوران دانشجویی من هستند و چون ویرایش آنها_ به نحوی که قابل خواندن شوند_ سخت بود، هنوز که هنوز است آنها را بازنگرداندهام. پستهای دیگری هم هستند که در مورد تجربهی مسئول فنی داروخانه بودن میخواستم بنویسم. دو تا از آنها را سال پیش نوشتم، ولی دیگر حوصلهی ادامه دادنشان را نداشتم. با این حال، ممکن است…
-
به نام او دوباره رخ داد: رسیدن به وقت گذشتن. بیش از دو سال پیش از «رسیدن به وقت گذشتن» گفته بودم. یکی دو هفته قبل از شروع سربازیام در اراک. پس از برگشتن به اصفهان و گرفتن عکس از طبیعت تر و تازهی اطراف خوانسار و تخصیص آن عکس برای آن پست. و چرا آن پست را آن موقع نوشته بودم؟ به خاطرم نمیآید. مگر من به یکی از چیزهایی که دوست داشتم رسیده…
-
به نام خدا بعضی از افکار این چند وقتم را به ترتیب زمانی (از کهنه به نو) مینویسم: بعد از پنج سال به جزیرهی کیش رفتم. این بار، دیدن جزیره برایم لذت چندانی نداشت. همان یک ذره لذتی هم که بود از آفرینش خداوند بود: دریا و ساحل. برجها و مجتمعها و مراکز تفریحی و چیزهای دیگر، برایم مضحک به نظر رسیدند، نه جذاب. به خصوص در اطراف ساحل مرجان تعدادی برج ساخته بودند که…