شب نوشت (۵۶)
به نام پروردگار
یاد مصاحبهی آقای شعبانعلی با سه نفر از دوستان متممی افتادم. ایشان در مصاحبه از جامعهی متممی صحبت کردند و از اینکه معیارهایی برای exclusion (معادل فارسیاش را بلد نیستم) باید وجود داشته باشد تا یک جامعه که با هم اشتراکاتی دارند شکل گیرد. این صحبت برایم بهجا و جالب توجه هم بود.
در ادامه به این فکر کردم که برای کشورداری شاید باید عکس این روند اتفاق بیفتد: معیارها شاید بهتر میبود بیشتر رو به سمت inclusive شدن بروند؛ معیارهایی که افراد بیشتری را شامل شود. از چه معیارهایی صحبت میکنم؟ از معیارهای خودی و غیرخودی بودن؛ معیار اینکه از یک نیروی ایرانی استفاده بشود یا نشود. وقتی سوراخهای الک مورد قبول بودن برای نهادهای مختلف اینقدر ریز میشود که درصد بزرگی از جامعه از آن نمیگذرند، خیلی نمیتوان انتظار بهبود یافت. خیلی از آن آدمهایی که ممکن است به درد مملکت بخورند پشت الک میمانند؛ یا استعدادهایشان ضایع میشود یا راهی کشورهای دیگر میشوند، که هردو اگر از مصادیق ضرر کردن نباشند (که با توجه به هزینهای که برای هر یک از آنها شده هستند)، از مصادیق از دست دادن سودی فراوان هستند*.
یکی از دوستانم که دکتری مهندسی مکانیک میخواند گفت که «من فداکاری میکنم و میمانم و با اینکه میسوزم اما شاید بتوانم برای نسلهای بعدی تغییر ایجاد کنم». نگاهش را قابل ستایش میدانم، اما فکر میکنم نگاهش حاصل ارزشهایی است که در وجودش نهادینه شده. اگر ارزشهای زندگیاش متفاوت بود شاید چنین نمیکرد. و به این فکر کردم و به او گفتم که «میشود این کار را شخصاً انجام داد اما نمیتوان برای عموم تجویزش کرد».
در یکی از پستهای اخیرم از سوالاتم حرف زدم. از اینکه من سالها به دنبال آرامش حاصل از یقین بودم. سالها به این فکر میکردم که چگونه ایمان قویتری داشته باشم. اینکه به کاری که میکنم و به راهی که میروم مطمئن باشم. اما اکنون میبینم که بیشتر یاد گرفتن من را به جای مومنتر کردن صرفاً کنجکاوتر کرده.
میتوانستم کتبی را تنها مطالعه کنم که در تایید یکدیگر باشند. اتفاقاً بعضی آدمهای اطرافم هم همین نسخه را برایم تجویز میکردند: مطالعهی تعدادی آثار که همه یک حرف را تایید میکنند: اینکه ما برحقیم و بقیه باطل. و اگر بقیه بر دین و مذهب ما نیستند این مشکل از آنهاست.
اما من بعد از سالها انتخاب کردم که گسترهی شنیدههایم و خواندههایم را کمی بزرگتر بگیرم. اسمش را میتوان یک ریسک گذاشت. چرا؟ چون ارزشمندترین دارایی کسی که در فضایی مذهبی زیسته و با آن انس گرفته اعتقاداتش است. کنده شدن بعضی از یقینها مثل کنده شدن تکههایی از جان و اضافه شدن بعضی سوالات مثل در دست گرفتن گلولههایی از آتش میماند.
راستی من در پس جستجوی ایمان به دنبال چه بودم؟ شاید به دنبال آرامش بیشتر. به دنبال گمگشتهی بیشتر سالهای زندگیم. آیا من به تمامی فرصت رسیدن به آرامش را از خود سلب کردم؟ نمیدانم. اما درِ یک فرصت دیگر را برای خودم گشودم: اینکه با دیگرانی که مثل من نیستند و عقایدی مثل من ندارند بیشتر همدلی کنم. و اینکه در عقاید خودم متواضعتر شوم و باور کنم آنکس که میتواند من را نجات دهد خودِ خداست. من هم دست و پایی میزنم.
و باز به این فکر میکنم که جنس دین احتمالاً چنین نیست. از جنس عقل صرف نیست. از جنس فلسفه هم نیست. یاد توحید مفضل میافتم. سال ۹۵ بود. تهران رفته بودم؛ نمیدانم برای نمایشگاه یا کاری دیگر. در اتوبوس برگشت، یکی از بخشهایش را گوش دادم، با روایت آقای معاونیان. تکانم داد. از جنس عقل بود؟ نمیدانم. اما حدیثی مثل توحید مفضل از جنس فلسفه هم نیست. انگار شعلهای را میافروزد که قبلاً روشن بوده و بر اثر گذر زمان آتشش فرونشسته. شاید از جنس ذکر باشد.
و در شرح داستان نگاشته شدن توحید مفضل (بخش سبب پیدایش کتاب ویکیپدیا) مجدداً خواندم تا یادم بیاید: اینکه در آن تحمل و رافت امام صادق (ع) مطرح است.
اگر کسی از من بپرسد که کنجکاوی در زمینهی دین را توصیه میکنم یا نه جوابی برایش ندارم. بستگی به خود فرد دارد. من در نوجوانی معلمهایی داشتم که میگفتند در مورد ادیان مطالعه و تحقیق کردهاند و با تحقیق به اسلام و تشیع رسیدهاند. من هم سالها در ذهنم این بود که اصول مذهب تشیع و دین اسلام را خودم پیگیری کنم و در موردشان تحقیق کنم.
به این فکر میکنم که اگر کسی با ایمان به اینکه دقیقاً به همین عقایدی که اکنون دارد مجدداً خواهد رسید تحقیق کند تحقیق ارزشمندی نکرده است. سوگیری در تحقیق محتمل است، حتی در تحقیقات علوم تجربیای که خوب طراحی شدهاند، اما اینکه از اول با یک نیت سوگیرانه وارد گود تحقیق شویم برایم بیشتر شبیه یک نمایش تلویزیونی به نظر میرسد تا تلاش برای رسیدن به حقیقت.
نمیدانم تحقیق آدمها را به چه خواهد رساند. اما احتمال میدهم اگر آدم خیلی به خودش مطمئن نباشد و تحقیقش کمتر سوگیرانه باشد و متواضعتر باشد احتمالاً منعطفتر شود، حتی اگر خودش در آخر به نتایجی در جهت تایید بیشتر یک دین یا مذهب دست یابد.
پ.ن. * به این فکر میکنم که هر از دست دادن سودی معادل ضرر کردن است؟