آموخته ها و تجارب جدید (۲)
به نام او
هنوز در راه هستم. در تلاش برای بهتر شدن. این بار نه با دستآوردهای بیرونی، بلکه با عوض شدن خودم. این بار لزوماً نه با یاد گرفتن، بلکه با «شدن».
بیمارانی که گاهی به ما و عمدتاً به پزشکان مراجعه میکنند خیلی وقتها فکر میکنند دردشان مختص خودشان است. چیزی که اغلب نمیدانند این است که دردشان اغلب شناخته شده است. یعنی آدمهایی بودهاند که همان مشکلات را داشتهاند و آدمهای دیگری بودهاند که راجع به آن مشکلات تحقیق کردهاند. برای تعدادی از آن دردها درمانی هست و برای تعدادی نه. تشخیص صحیح کماکان چالشبرانگیز است، اما معمولاً بیماری فرد بیماری کشف شده و خیلی وقتها شایعی منتهی میشود.
چیزی که برای خودم پیش آمد آن بود که ذو اپیزود از «رادیو راه» در کست باکس گوش دادم. در یکی از آن دو قسمت مجتبی شکوری از ویژگیهای افراد درونگرا صحبت میکرد و در دیگری از کمالگرایی. برای من باورنکردنی بود که دیدم ویژگیهای شخصیتی، و نقاط مثبت و منفی، که دارم تا حد بسیار زیادی شبیه آن ویژگیهاست که دکتر شکوری در پادکستش برای این افراد برشمرده. یاد همان بیماران افتادم که وقتی به پزشک مراجعه میکنند و فکر میکنند آن بیماری مختص خودشان است، غافل از آنکه آن پزشک پیش از آنها صدها نفر دیگر با همان بیماری را دیده و (شاید) درمان کرده است.
این نکتهی مثبتی است که بفهمم تنها نیستم. هرچقدر هم شخصیت من در میان اقوام عمدتاً برونگرا و رها از کمالطلبیام مهجور باشد، میلیونها آدم دیگر هم هستند که ویژگیهای مشابه من داشته باشند. پس میتوانم بکوشم تا با کمک گرفتن از اهل فن و روانشناسان بهتر زندگی کنم. منی که نکات منفی شخصیتیام با هم همافزایی کرده و به چالشم انداخته است. تازگیها با روانشناسی به نام دکتر شیری هم آشنا شدهام. دوست دارم بعضی از سخنرانیهایش را گوش دهم. شاید کمککننده باشد.
این روزها شروع به ساختن داروهای ترکیبی کردهام. وقت فراوانی از من میگیرد، اما زجر نمیکشم؛ فقط گاهی خسته میشوم. فهمیدم یادگیری وقتی جدی شد خارج دانشگاه هم سخت است. وقتی بنا باشد که محصولی یا چیز دیگری در مدت زمان معینی تحویل داده شود و ساختن یا ارائه آن چیز مشروط به یادگیری باشد آن کار انسان را به چالش میکشد. خوشحالم که وقت برای یادگیری کاری میگذارم که سالها آرزویش را داشتم. آدمی در این دنیا وقتی به رویاهایش هم میرسد میبیند آن رویاها هم علاوه بر روی شیرین، یک روی تلخ هم دارند که پیش از این در موردش نیندیشیده بوده است.
گاهی نظرم به شبکه «من و تو» جلب میشود. اساتید جنگ روانیاند. مشکلات را در بوق و کرنا میکنند، چه از زبان خودشان و چه از زبان «شهروند خبرنگارها». کوهی از مشکلات را روی هم میگذارند و نمایش میدهند، بدون آنکه راه حلی برای آن پیشنهاد دهند. راه حل، اگر هم چیزی باشد مبتنی بر تغییر حکومت است. حال جایگزین این حکومت چیست؟ خیلی وقتها با شاهزاده رضا پهلوی مصاحبه میکنند. خیلی وقتها هم تونلی به زمانهای گذشته میزنند. به آن موقعها که محمدرضا شاه ایران و ایرانْ بهشت بوده. از دید شبکه که ببینیم این میلیونها آدم هم مرض داشتهاند که انقلاب کردهاند. خوشی زیر دلشان زده بوده. آخوندها سحرشان کرده بودند. اخیراً هم برنامهای به نام «میهمانی تاریخ» به مناسبت سالگرد جشنهای دو هزار و پانصد ساله پخش کردند. راه حلهایی که معرفی میکنند هرچه باشد پیشرفت و خواستن خود مردم نیست. راه حل عوض شدن خود جامعه نیست. راه حل آگاه شدن جامعه نیست؛ اگر جامعه آگاه شود که میفهمد چقدر سوگیری در این شبکه وجود دارد. اعتراض و ناراضی بودن را چون شعله در خانهی مردم میاندازند، بدون آنکه پنجرهای برای آن خانه برای فرار معرفی کنند. اگر هم بکنند آن پنجره خودش سرابی بیش نیست؛ پنجرهایست به سوی بدبختی بیشتر. خلاصه، مردمی ناراضی را بسیج میکنند به سمت رضایت بیشتر، رضایتی که مصداق خارجیاش هم دروغین است و جوابش را قبلاً پس داده.
کار دیگری که حضرات شبکه کردهاند کلیپهای یکی دو دقیقهایست که در آن کارمندان شبکه تعریفی از زندگی نرمال ارائه میدهند. حال معیارها چیست؟ ثبات اقتصادی؛ اینکه قیمتها از امروز تا فردا یکسان بماند. ثبات سیاسی؛ اینکه کشور ما با بقیه کشورها درگیر نباشد و همه گل بگوییم و گل بشنویم و بگیر الی آخر. چه غاملی میتواند آدمها را همیشه و به شدت ناراضی نگه دارد؟ ارائهی استانداردهایی که رسیدن به آنها ممکن نیست. همان روندی که فرد کمالگرا در زندگی شخصیاش درگیرش است و همیشه ناراضی و ناراحت است، یعنی استانداردهای غیرقابل دسترسی، را برای جامعه مطرح میکنند و اسمش را میگذارند «زندگی نرمال». حال چه خواهیم داشت؟ جامعهای پر از مردم ناراضی. همین هدف برایشان کافی است. حال یکی نیست که بگوید چه موقع این مملکت انواع این ثباتها را که میگویید داشته که الان بخواهد داشته باشد. تاریخ ایران را حداقل کمی در مدرسه خواندهایم. آیا شاهدی مبنی بر آرام بودن اوضاع به صورت طولانی در طی این حدود سه هزار سال هست؟ اگر هست بسیار کم است. اگر مدتها در زمان اشکانیان (پیش از اسلام) جنگی با غرب اتفاق نیفتاده، این خود ناشی از قدرت زیاد نظامی آنها بوده؛ قدرتی که حمله به اشکانیان را مستلزم دادن هزینهی سنگین برای غرب میکرده. اینطور نبوده که کشورهای اطراف برای ایران دست دوستی دراز کنند و ایران استقبال کند. تا جایی که من میفهمم سلسههای ایرانی هزینهی دستدرازی به ایران را برای دشمنانشان زیاد میکردند و بدین طریق از جنگ و ناامنی پیشگیری میکردند و این همان کاری است که اگر این حکومت بکند، با سلاحهایش و موشکهایش و …، حضرات این شبکه و شبکههای مخالف دیگر به شدت در برابرش میایستند و میگویند ایران صلحستیز است. ایران از نظر موقعیت جغرافیایی چهارراه شرق و غرب است و نقطهی برخورد تمدنهاست. ایجاد ثبات در آن غیرممکن نیست، اما آسان هم نیست. اما آن ثباتی که حضرات تحت عنوان زندگی نرمال مطرح میکنند را فقط در خواب میتوان دید. نزدیک شدن به آن ثبات هم مستلزم کارهایی است که آنها نمیپسندند.
خلاصه، آنها خوب کارشان را بلدند و ما هم خب، برای خودمان سرگرمیم. صدا و سیما هم که بیتالمال را مصرف میکند و برنامه درست میکند و فعالیت میکند؛ فعالیتی که عملاً خیلی وقتها فرقی با انفعال ندارد. خود من هم سردرگم هستم. گوش دادن دیر به دیر من به «رادیو جدال» که آقای علیزاده به راه انداخته از کارهای جدیدم بوده تا آگاهتر باشم و بیشتر بفهمم. من اگرچه از دنیای سیاست دور هستم و علاقهی چندانی به این قضایا ندارم و تا حد امکان حرفهای مرتبط با سیاست در اینجا و هیچ جای دیگر نمیزنم، اما ترجیح دادم چند کلمهای راجع به این مسئله که در دلم مانده بود بنویسم. همین.