شراب تلخ حقیقت
به نام او
گاهی وقتها آدم از کسی و در جایی حرفهایی میشنود که انتظارش را ندارد؛ حرفهایی که عمیقاً آدم را به فکر فرو میبرد. امروز یک نوجوان ۱۵ ساله که نمیشناختمش در تلگرام پیغامی به من داد که تنها از چهار یا پنج کلمه تشکیل شده بود. پیغامی گزنده و به شدت نچسب بود. درد عمیقی در من ایجاد کرد، اما این درد کشیدن برایم لازم بود، مثل شیر خوردن برای نوزاد. شاید اگر همین چهار کلمه را پدر یا مادر یا دوستی نزدیک به من گفته بودند اینقدر برایم تکاندهنده نبود. من هم این جام داروی تلخ را گرفتم و جرئه جرئه تا تهش نوشیدم.
گویا گاهی خدا با ما سخنی دارد که آن را در دهان کسی میگذارد که انتظارش را نداریم؛ باشد که تکان بخوریم و به این مردگی که نامش را به غلط زندگی گذاشتهایم خاتمه دهیم و زندگی واقعی را از سر گیریم. گاهی جامی را که ساقی دور میگرداند و به ما تعارف میکند خداوند در پستویی در پشت میکده پر از شرابِ تلخِ حقیقت کرده است.
به وقت عصر جمعه ۹ خرداد ۹۹، اراک.