شب نوشت (۵۷)
به نام او
وقت اندکی دارم. مدتی است دوستان نزدیکم را هفتهای یک بار هم ندیدهام. شرایطی که دارم من را یاد سال کنکور سراسری میاندازد. هرچند، اکنون از زندگیم رضایت نسبی دارم؛ رضایتی که در سالهایی نظیر سال کنکور در مخیلهام هم شاید نمیگنجید.
به این فکر افتادم که به وبلاگ سر و شکلی جدید بدهم. از یک سال و نیم پیش به قالب وبلاگ دست نزدهام. شاید برایتان عجیب باشد که برای همین قالب هزینه پرداخت کردم (که به نسبت آن سال قیمتش کم نبود) چون قالبی حرفهای به حساب میآید، اما حوصله نکردم که به سر و شکلش برسم و ظاهر وبلاگ را بهتر کنم. به هر حال گرانترین قالب را هم که کسی بخرد اگر خودش وقت صرف بهینهسازیاش نکند چیز خوبی از آب در نمیآید. اول که این وبلاگ را درست کردم خیلی ایدهها برایش داشتم، اما بعدها فقط مثل یک دفترچه یادداشت آنلاین از وبلاگ استفاده کردم. در چند ماه آخر هم که در بیشتر مواقع حتی حوصله نداشتم عکس شاخص برای پستهایم انتخاب کنم. این شد که وبلاگ به چنین سر و وضعی افتاد. 🙂
کم شدن وسواس و کمالطلبی برای نوشتنم عالی بود اما برای سر و شکل وبلاگ مهلک.
راستی یک چیز جالب: غیر از چند عکس خیلی محدود در اینجا و در «هزار جلوه زندگی»، بقیهی عکسها را خودم گرفته بودم. این مسئله برایم اکنون جالب به نظر میرسد در حالی که در سالهای پیش برایم طبیعی بود. شاید علت جالب شدن این مسئله برایم این بود که بعضی از وبلاگهایی که دنبال میکردم اکثر عکسهایشان را از جای دیگر برداشته بودند و من خوشحال شدم که از غکسهای خودم استفاده کرده بودم.
فکر میکنم اصلاح قالب و زیباتر کردن تدریجی وبلاگ را به آینده موکول کنم؛ آیندهای که بعید میدانم زودتر از شهریور ماه باشد.
به وبلاگ که نمیرسم نگران میشوم که دچار مشکل هزار جلوه شود. در حقیقت از دست رفتن هزار جلوه تا حد زیادی به سهلانگاری خودم در امنیت وبلاگ برمیگشت.