خساست یا صرفه جویی


امروز با حمید و آرش گپی زدم و با هریک ساعتی به گفتگو نشستم؛ با حمید از تاریخ گفتم و با سیدآرش هم باز از تاریخ و فرهنگ.
در بخشی از صحبتهایم با حمید چند کلمهای در مورد تفاوت بین خساست و صرفهجویی حرف زدیم. حمید میگفت وبلاگ خانمی میانسال ایرانی* را میخوانده که با شوهر و بچههایش به کانادا مهاجرت کرده بودند. این خانم در زمان نوشتن وبلاگ سرطان متاستاتیک** داشته و در ماههای آخر عمرش به وبلاگنویسی میپرداخته است. حمید گفت از حرفهایی که این خانم در واپسین روزهای عمرش در وبلاگش مطرح کرده بود بیمورد بودن خساست بود.
این مسئله که کسی با این شرایط وبلاگ مینوشته به خودی خود برایم جالب بود. حمید گفت متاسفانه این خانم فوت شده است.
در مورد فرق بین خساست با صرفهجویی هم حرف زد: «صرفهجویی وقتی است که ما پولی را پسانداز کنیم و اتلاف نکنیم تا آن را برای هدفی والاتر خرج کنیم.» و من ادامه دادم: «و احتمالاً خساست وقتی است که پول را به صرفِ نگهداریِ خود پول خرج نکنیم. به عبارتی دیگر خساست یعنی هدفمان خودِ پول باشد و نه رسیدن به چیزی باارزشتر از پول.»
سوای بحثهای حول این صحبت از جمله ارزش واقعی خودِ پول در زندگی و خوشبختی ما و بسیاری بحثهای مهم اینچنینی دیگر، مرز بینِ خساست و صرفهجویی کجاست؟
توضیح ستارهدارها:
*اگر آدرس وبلاگ را از حمید پرسیدم انشاءالله در اینجا میگذارم. (آپدیت اردیبهشت ۱۴۰۰: حمید آدرس را پیدا نکرد.)
**سرطان متاستاتیک یعنی سرطانی که در آن سلولهای سرطانی به بخشهای مختلف بدن مهاجرت کرده و آن نواحی را نیز درگیر کرده و طبیعتاً درمان بیماری را سختتر و احتمال بهبود را کمتر میکنند.
***عکس شاخص را در یکی از موزههای تبریز گرفتم.