هرکسی از ظن خود شد یار من
بعضی وقتها پیش میآید که دو یا چند تا از دوستانم که تاکنون همدیگر را ندیدهاند یکدیگر را میبینند و شروع به ارتباط برقرار کردن با همدیگر میکنند و وقتی به صحبت در مورد نقطهی اشتراکشان تا آن لحظه، یعنی دوستی با من میرسند، حس میکنند که گویا هرکدامشان با محمدی متفاوت دوست هستند. محمدی که علی میشناسد با محمدی که محمدحسین یا آرش یا حمید یا دیگر دوستانم میشناسند میتواند فرقهای زیادی داشته باشد. محمدی که به طور کلی دوستانش در فضای دوستانه با او هم میشناسند با محمد فضای کار ممکن است فرق کند. محمد در وبلاگش هم با بقیهی محمدها شاید فرق کند.
اینکه در صحبت با یک دوست اکثر وقت به شوخی و خنده میگذرد و با صحبت با دوستی دیگر سراسر به بحثهای جدی؛ اینکه در جمعِ دوستان گرمتر و شوختر هستم و در محیط کار نسبتاً جدی؛ اینکه در برخورد با خانواده و فامیل یک جور هستم و در مصاحبت با همکارانم طوری دیگر عمل میکنم، همهاش در این سالها به طور ناخودآگاه در من شکل گرفته است و علت خیلی از این تفاوتها را شاید خودم ندادم، اما آنچه که میدانم این است که بعضی از این تعاملهای متفاوت حاصل عمل متفاوت اشخاص روبرویم بوده و فضایی که من را در آن قرار دادهاند و روشی که من در رفتارم اتخاذ کردهام، یک عکسالعمل بوده است.
من علیرغم تضادهایی که در شخصیتم هست و من را جمع اضداد میکند در نهایت یک آدم واحد هستم که در برابر انسانها و موقعیتهای گوناگون جنبههای مختلفی از شخصیتم را رو میکنم. تفکر در مورد این مسئله که چقدر نحوهی رفتار من در برابر آدمها و محیطهای مختلف متفاوت است من را به این واداشت که در اینجا متن زیر را بنویسم:
آنچه که در وبلاگ مینویسم بخشی از دغدغههای من و شامل بعضی از علایق من است. اتفاقاً آنچه که در اینجا منعکس میشود بخش بزرگی از تفکرات و علاقههای من میشود، اما همهاش نیست. من به خیلی چیزهای دیگر فکر میکنم و به خیلی موضوعات دیگر دلبستگی دارم که وبلاگ بسترش را برای طرح این موضوعات فراهم نمیکند. قضاوت من_ چه باخرد من را در نظر بگیری و چه احمق، چه پرتلاش و چه تنبل و چه و چه و چه_ بر اساس این وبلاگ میسر نیست. همانطوری که اگر دوست من باشی از خیلی از جنبههای شخصیت من ممکن است ناآگاه باشی. این قضیه_ حداقل برای خود من_ ناشی از دورویی یا دو یا چند آدم متفاوت بودن من به نظر نمیآید، بلکه از دید من ناشی از قرار گرفتن من در دو یا چند فضای متفاوت است.
اگر از مخاطبان وبلاگ هستی و محتوای وبلاگ تاکنون از نظرت عاقلانه و درست به نظر آمده و آن را پسندیدهای، با چشم بسته و ذهنی قفل زده و به چشم وحی منزل به محتوای جدید نگاه نکن. من، همانند خود تو که در صفحات وبلاگ من چرخیدهای، ذهنی پر از سوالات حل نشده دارم و خود هنوز در جستجوی بیشتر برای زندگی بهتر هستم. آنچه که مینویسم ناقص است و خیلی از جنبههای موضوعی که در موردش نوشتهام را پوشش نمیدهد. همانگونه که تو ممکن است تفکرات خود را ناقص بدانی، من هم اندیشهام را پر از نقصان میبینم.
و اما اگر از کسانی هستی که با اکثر آنچه اینجا مینویسم موافق نیستی ولی کماکان گهگاهی به وبلاگ من سر میزنی، سعی کن پستهای حاصل از تفکر ناقص من باعث نشود که هرآنچه در اینجا جدیداً مطرح میکنم را بدون تامل رد کنی. اینکه نوشتههای من، تجربههای من، و هر آنچه به من وصل است نقصان دارد صحیح است، اما بعضی از همین ناقصها شاید نصیبی از حقیقت برده باشند.
و مطلب آخر که به آن فکر کردم و به وبلاگ محدود و لزوماً مربوط نمیشود: ما احتمالاً به خودی خود نمیتوانیم به همهی جنبههای زندگی یک انسان دیگر آگاه باشیم. اگرچه هرچه به یک دوست نزدیکتر میشویم، حجابهای بیشتری از ذهن و دلش برمیداریم و عمق وجودش را بیشتر میشناسیم، اما این باعث نمیشود که همهی وجود او را بشناسیم. جالبتر اینکه شاید ما خودمان را هم تماماً نمیشناسیم* و این مسئله گاهی برایمان وقتی معین میشود که در موقعیتی کاملاً جدید رفتاری از ما سر میزند که اصلاً انتظارش را نداشتیم. دنیای ما آدمها خیلی پیچیده است؛ پیچیدهتر از آن که به آن فکر کنیم؛ شاید برای همین است که خیلی وقتها در مورد این دنیای عجیب فکر نمیکنیم و فقط روی دو ارتباط کماهمیت در زندگیمان متمرکز میشویم.
پ.ن. *آلن دوباتن در “سیر عشق” در مورد این مسئله که ما خودمان را هم درست نمیشناسیم صحبت کرده است.