-
دوستش داشتیم. او مردی بود با اخلاقی خاص؛ با کلامی دلنشین؛ با دانشی عمیق در حیطهای خاص، یعنی فوتبال. دوستش داشتیم، چرا که خوب بود و علاوه بر خوب بودن، خودش بود. او از معدود آدمهایی بود که من را به تماشای تلویزیون ترغیب میکرد. از همان روزی که برای سفر در زمستان ۹۲ به قشم رفتیم و به طور اتفاقی برنامهی «آن سوی نیمکت» را در اواخر یک روز پنجشنبه دیدیم، تا مدتها دیدن…
-
به نام او در چند ماه اخیر به نکتهی جدیدی در مورد نوشتن رسیدم که قبلاً، مثلاً در سال پیش و در همین موقع، متوجهش نبودم: مطالعهی کافی شرط لازم برای خوب نوشتن هست، اما شرط کافی نیست. این مسئله به خودی خود واضح است، اما کمالگرایانی نظیر من متوجه این نکته نیستند که برای خوب نوشتن پیش و بیش از هر چیز لازم است که بیشتر بنویسیم. در چند ماه اخیر کمتر نوشتم و…
-
خاطرات کودکی برای من مانند فیلمی تقطیع شده به نظر میرسند. شاید هم بهتر باشد آن خاطرات را شبیه نوار ویدئویی توصیف کنم که چند سانت آن سالم است و چند سانت دیگر آن مخدوش شده و دیگر قابل دیدن نیست؛ حال گاهی بخش عمدهی فیلم مخدوش است و گاهی بخش عمدهی آن سالم، اما به هر حال، هیچ فیلمی در ذهنم کاملِ کامل بازپخش نمیشود. شاید برای خیلیها زمانهای گذشته شبیه فیلمهای سیاه و…