-
به نام پروردگار این شبنوشت را برای پا گذاشتن روی نفس خودم و رویارویی با استرسی که پیدا کردهام مینویسم؛ استرسی که از چند برابر شدن (ناخواسته) تعداد مخاطبین وبلاگم نشأت میگیرد. خیلی وقتها که از جلوی پادگان میگذرم خدا را شکر میکنم که دیگر سرباز نیستم. اگرچه بیشتر دوره را در شهر خودمان گذراندم، اما برایم دورهی دلچسبی نبود. امشب به این فکر کردم که هنوز از دست بعضی از کسانی که در آن…
-
پیشگفتار: پست زیر را در لینکدین به اشتراک گذاشتم. گفتم نوشتنش در اینجا هم خالی از لطف نیست. پست یکی از دوستان من را ترغیب کرد که به یکی از ترس های گذشته ام فکر کنم: اینکه از دانشگاه فاصله بگیرم و علاقه ام به علم و ادامه ی تحصیل کم شود. بذر این ترس را هم بعضی از اساتید و هم بعضی از اعضای فامیل در دلم می کاشتند. آنچه که در عمل برای…
-
هو الشافی به آقای فاطمینیا خیلی فکر میکردم. خیلی زیاد. مدتهاست بیمار بود. من هم مطلع بودم. برای همین بیشتر به او فکر میکردم. به او که بیشتر آنچه از او یاد گرفتهام به سالها پیش برمیگردد. چند شب قبل از فوتش خوابش را دیدم. دلم برایش خیلی تنگ شده و میشود. او برای من نقطهی تقابلی بود با تعدادی از روحانیون دیگر که دیدهام. قبلاً از اینکه به روحانیای اعتراض کنم و حرفش را…
-
به نام او در متمم مطلبی به خلاقیت اختصاص یافته بود و من میخواستم نقاشیام را به عنوان یک نقاشی خلاقانه که دو سال و نیم پیش کشیدم در آنجا به اشتراک بگذارم ولی نتوانستم عکس را در متمم آپلود کنم، پس تصمیم گرفتم مطلب را در اینجا بگذارم و در متمم به اینجا لینک دهم. نقاشی (عکس دوم) را بر اساس آنچه در کوچهای در چهارباغ بالا دیدم (عکس اول) کشیدم. عکس اول عکس دوم…
-
تصویر ۱. تصویر ۲. مرد کولهتختی مردی است در عذاب ابدی. مردی که همواره تخت خواب سنگینش را به دوش میکشد تا هروقت خسته شد دراز بکشد و دمی بیاساید، اما چون تختش سنگین است همواره خسته است و هر چند قدم که تخت را به دوش میکشد ناچار به دراز کشیدن میشود.