اینجا دنیایی دیگر است…
به نام پروردگار
حدود دو سه ماه پیش بود که شروع به خواندن استاتوسهای دختری جوان که از اعضای جدید انجمن ادبی ما است کردم. بعد از خواندن چند استاتوس در چند روز مختلف، به او پیشنهاد دادم که شروع به وبلاگنویسی کند. این دومین بار بود که من به کسی توصیه میکردم وبلاگنویسی را امتحان کند. اولین نفر دوست خودم علیرضا بود که بعد از حدود یک سال، وبلاگ نوشتن را برای همیشه کنار گذاشت؛ آن هم در دورهای که وبلاگنویسی مد بود و شبکههای اجتماعی، حتی فیس بوک، یا وجود نداشتند یا مطرح نبودند. به گمانم آن موقع حدود سال ۸۵-۸۶ بود. درست است که اولین پیشنهادم منجر به فرار دوستم از وبلاگنویسی شد، اما فکر میکنم حداقل به او کمک کرد که بفهمد چه کارهای بهتری وجود دارد که بتواند انجام دهد. اما از پیشنهاد جدیدم بگویم: اینکه چه شد که بعد از این همه سال فرد دیگری را به وبلاگ نوشتن فراخواندم به ماهیت استاتوسهای دوست جوانم برمیگشت: عمیق بودند؛ بیش از حدی که در قالب یک یا چند پست اینستاگرامی بگنجند و «عمیقاً» خوانده شوند.
بگذارید در همین ابتدا تکلیف را روشن کنم و اینستاگرام را در این متن به صورت معادلی برای شبکههای اجتماعی در نظر بگیرم، چرا که در این روزها ایرانیان ایراننشین کمتری هستند که از شبکههایی مثل فیسبوک استفاده کنند و عمدهی توجه آنها متوجه اینستاگرام است. پس هرجا به جای شبکههای اجتماعی گفتم اینستاگرام یا بالعکس، شما آنها را تقریباً معادل در نظر بگیرید. حال سراغ بقیه داستان بروم: شاید با خود بگویید که در اینستاگرام پستهای عمیق کم پیدا نمیشود. من هم موافق هستم. اما قضیهای که من را همیشه در اینستاگرام آزار میداد و من را اکنون هم مقید میکند که خیلی از آن استفاده نکنم این است که پستهای خوب بعضی آدمها، در میان تعداد زیادی پستهای بیاهمیت دیگران رقیق میشوند. این رقیق شدن محتوای دیگران را میتوان تا حدی برطرف کرد و با mute کردن دوستانی که پستهایشان مفید نیست دوباره به غلظت خوبی از محتوا رسید، اما موقعی که میخواهی بنویسی دیگر راه حلی برای عمیقتر خوانده شدن مطلبت در اینستاگرام نیست. به عبارت دیگر شاید تو تنظیماتت را طوری انجام دهی که بیشتر مطالب مفید به چشمت بخورد، اما راهی نداری که دیگران را به عمیقتر خواندن مطالب خودت بکشانی. اینطور میشود که برای نوشتن و خوانده شدن عمیق به ناچار مجبور به عقبگشتی در زمان میشوی و به جای کوچ از وبلاگ به اینستاگرام، از اینستاگرام به وبلاگ نقل مکان میکنی.
چند روز پیش، بالاخره این دوست جوان من به بنده پیام داد که به پیشنهاد من عمل کرده و وبلاگی تاسیس کرده است. او در پیامش پیشبینیای گنجانده بود که «وبلاگ احتمالاً شبیه اینستاگرام است منتها با بازدیدی به مراتب کمتر». من نمیتوانم با این پیشبینی او مخالف باشم، اما فکر میکنم این گزاره فقط بخشی از حقیقت را در خود گنجانده است. گزارهی کلیتر که پیشبینی دوست من را هم در برمیگیرد این است: «وبلاگ دنیایی متفاوت از اینستاگرام است».
اینکه چرا من فکر میکنم وبلاگنویسی کلاً دنیای دیگری است به این دلیل نیست که چون وبلاگنویس هستم، بخواهم خودم را متمایز کنم. اگر هم در پس پردهی ناخودآگاه من چنین نیتی نهفته باشد، حداقل در خودآگاه من چنین مسئلهای مطرح نیست. من به دلیل تجربهی چند سالهی وبلاگ نوشتن و تجربهی حدود شش سال اینستاگرام و دوازده سال فیسبوک داشتن میتوانم تفاوتهایی را بین محیط وبلاگ و شبکههای اجتماعی ببینم؛ تفاوتهایی که لزوماً به نفع وبلاگنویسی و به زیان شبکههای اجتماعی نیستند. امیدوارم مطرح کردن این تفاوتها بتواند به شما کمک کند که بهتر خودتان را ارزیابی کنید و ببینید دوست دارید وبلاگ داشته باشید یا نه. و حالا میرسیم به تفاوتها:
اولین تفاوت شبکههای اجتماعی و وبلاگ این است که در وبلاگ اگر کسی شما را دنبال کند، واقعاً به نوشتههای شما علاقه دارد یا حداقل از آنها سودی میبرد، اما در شبکههای اجتماعی_ همانطور که خودتان میدانید_ ممکن است کسی یا کسانی شما را تنها به دلیل دوستی یا آشنایی با شما دنبال کنند. در وبلاگ، حداقل در این نوع وبلاگی که من در این چند سال داشتهام، اصلاً شما متوجه نمیشوید که کدام یک از دوستانتان مطالبتان را میخوانند مگر اینکه خودشان به شما بگویند. ممکن است تعدادی از آنها نوشتههای شما را گهگاهی بخوانند اما کلمهای ننویسند و حرفی نزنند که شما متوجه شوید مخاطب وبلاگتان هستند. این ویژگی به نظر من مزیت بزرگی برای وبلاگ به حساب میآید. در اینستاگرام شاید کسی مطالب شما را لایک کند حتی بدون اینکه آن را خوانده باشد، اما در وبلاگِ شما تنها کسانی رفت و آمد مکرر دارند که عمیقاً به نوشتههای شما فکر میکنند، حتی اگر پیام آنها را قبول نداشته باشند و با آن مخالف باشند. در نتیجه اولین تفاوت شبکههای اجتماعی و وبلاگ «عمق خوانده شدن» است که در آن وبلاگ برتری دارد. به بیانی دیگر، کسی که وبلاگ شما را باز میکند، برای دیدن محتوای شما وبلاگ را باز میکند، اما کسی که اینستاگرام را باز میکند، معمولاً اینستاگرام را برای دیدن محتوای قاطی پاتی افراد مختلف باز میکند و شاید چشمش به نوشتهی شما هم بخورد و این کجا و آن کجا.
اما همین ویژگی عمق بیشتر، از طرفی دیگر مورد علاقهی خیلی از کسانی که از اینترنت استفاده میکنند نیست. امروزه خیلی از کاربرانی که در شبکههای اجتماعی میچرخند، تنها میخواهند برای لحظاتی در روز اوقات خوشی داشته باشند و خیلی از آنها (و نه همه) نمیخواهند وقت خود را روی نوشتههایی بگذارند که نیاز به صرف وقت و فکر زیاد دارند. خود من هم از این مسئله بری نیستم. از اینرو، حرفی که دوست جوان من زد مورد تایید من هم هست: وبلاگ مخاطبان کمتری دارد. شاید در اینجا بتوانید از وبلاگنویسانی مثال بزنید که اتفاقاً وبلاگشان بسیار خوانده میشود تا حرف من را نقض کنید، مثل مارک منسون، اما من احتمال میدهم میزان مراجعه به صفحات وبلاگهای این افراد در مقایسه با میزان استفاده روزانه کاربران از شبکههای اجتماعی بسیار ناچیز باشد. در نتیجه، اگر کسی به دنبال صرفِ دیده شدن است و نه «عمیق» دیده شدن، وبلاگ برای او بستر چندان مناسبی نیست.
از دیده شدن حرف زدم. بگذارید خود این دیده شدن را هم بیشتر باز کنم. در اینستاگرام، ممکن است بدون آنکه چندان کار خاصی انجام بدهید و چندان محتوای به دردبخوری داشته باشید، صرفاً به دلیل به اشتراک گذاشتن محتوایی که نظر افراد را به خود جلب میکند، نظیر عکس گذاشتن از مایملک زیبایتان یا از خودتان (اگر زیبا باشید) توجه دیگران را جلب کنید، اما در وبلاگ معمولاً چنین امکانی فراهم نیست. علتْ این است که اولاً معمولاً کسی در وبلاگ خودش زیباییهای خودش یا چیزهایی را که دارد با کسی به اشتراک نمیگذارد! و ثانیاً اینکه اگر چنین کاری هم انجام دهد، احتمالاً کسی زیاد به خاطر دیدن این زیباییها زحمت چک کردن وبلاگ او را به خود نمیدهد، چرا که صور جذاب بصری بسیار بیشتری در اینستاگرام نسبت به وبلاگ حاضر و آماده بوده و هست. در نتیجه، باز هم نتیجهگیریای نزدیک به نتیجهگیری در مورد عمق میکنم: در وبلاگ کمتر دیده میشوید، اما آنها که وبلاگتان را میبینند، معمولاً عمیقتر آن را میبینند.
از دیگر تفاوتهای وبلاگنویسی با اینستاگرام میتوانم به دیربازده بودن وبلاگنویسی اشاره کنم. برای مثال وبلاگ قبلی من بعد از سه سال مستمر نوشتن تازه داشت بیشتر دیده میشد که آن هم اینطور نبود که هزاران نفر روزانه آن را بخوانند، بلکه آمارش مثلاً از سه بازدیدکننده در روز در ابتدا به حدود هفتاد بازدیدکننده در روز رسیده بود و در همان موقعها بود که وبلاگم هک شد و مجبور شدم آن را از دسترس خارج کنم. 🙁 در مقابل، من احتمال میدهم که اگر این وقت را صرف تولید محتوا در اینستاگرام کرده بودم شاید در این بازه صدها دنبالکننده جذب کرده بودم. اما اگر از من بپرسی که آیا بهتر نبود در همان اینستاگرام بنویسی؟ جواب من نه خواهد بود. چرا؟
علت اینکه من نوشتن در وبلاگ را به نوشتن در اینستاگرام ترجیح داده و میدهم، به غیر از مهم بودن عمق خوانده شدن برای من، این است که وبلاگنویسی من را به تفکر و نوشتن ساختارمندتر کشاند. من در وبلاگ قبلیام مجموعهای از پستها را نوشتم که به یکدیگر مرتبط بودند، و مانند شبکهای از سلولهای عصبی به یکدیگر مرتبط و متصل بودند. وبلاگ من برای خود من شبیه «تکههایی از یک کل منسجم» بود و هر پست آن، بخشی از آنچه آموخته بودم یا بخشی از خودم را در بر داشت و این ویژگیای بود که من هیچوقت نتوانستم در اینستاگرام یا فیسبوک به آن برسم. به عبارت دیگر، در شبکههای اجتماعی، من هم فردی بودم مثل خیلی دیگر از افراد که از هرچه خوششان میآید یا به نظرشان جالب میرسد به اشتراک میگذارند، اما در وبلاگ بیشتر از چیزهایی نوشتم که واقعاً دغدغههای وجودی روزمرهی من بودند، نه چیزهایی که تحت تاثیر یک هیجان (یا یک trend) آدمها منتشر میکنند یا به اشتراک میگذارند. این ویژگی وبلاگ، یعنی دور از هیاهوی روزمره بودن و شبکهای بودن مطالب آن، برای من محشر بود، چرا که باعث شد بتوانم بیشتر فکر کنم و ارزشهای اصیل زندگی خودم را پیدا کنم. البته، دوری طولانی مدت من از اینستاگرام در این قضیه بیتاثیر نبود. من حدود دو سال از سه سالی که وبلاگ قبلیام را داشتم کلاً در اینستاگرام فعال نبودم و این مسئله هم در عوض کردن نگاه من و نوشتن از دغدغههای اصیل موثر بود.
حال سراغ تفاوتهای جزئی دیگر بروم:
از دیگر تفاوتهای وبلاگ و اینستاگرام محدودیت کاراکتر و کلمه در اینستاگرام و عدم وجود این محدودیت در وبلاگ است. برای کسی چون من که گاهی یک نوشتهاش هزاران کلمه دارد انتشار مطالب در اینستاگرام عملاً به راحتی ممکن نبود، اما اگر کسی بتواند حرفش را در کلماتی اندک بگنجاند احتمالاً برای انتشار آن در اینستاگرام به مشکل بر نمیخورد.
یکی دیگر از تفاوتهای وبلاگ با اینستاگرام این است که در وبلاگ، آزادی عمل بیشتر است. مثلاً شما میتوانید در وبلاگ انواع محتوا، از جمله متن، فایل صوتی، عکس، فیلم و فایلهایی نظیر PDF را به اشتراک بگذارید و حتی میتوانید همهی این نوع فایلها را در صورت لزوم در یک نوشته بگنجانید، اما در اینستاگرام یا فیس بوک چنین اختیاری ندارید. اما در مقابل، شبکههای اجتماعی محیطی را فراهم میکنند که اشتراک گذاشتن مطالب در آنها راحتتر است، به نحوی که برای انتشار مطالبتان نیاز چندانی به یادگیری مسائل مختلف ندارید، در حالی که در وبلاگ، به خصوص اگر وبلاگتان با وردپرس کار کند، حداقل باید چند روزی را صرف کلنجار رفتن با بخشهای مختلف آن کنید؛ کلنجاری که هنوز برای من پایان نیافته است.
از تفاوتهای دیگر وبلاگ، در صورت هاست و دامین شخصی داشتن، با اینستاگرام این است که در وبلاگ مسئول خیلی از بخشهای آن، از جمله امنیت آن خودتان هستید، اما در اینستاگرام شاید مسئولیت شما در حد انتخاب گذرواژهی مناسب باشد. در نتیجه، اگر در وبلاگ اشتباهی کنید و مطالبتان به سهو پاک شود یا توسط عدهای هک شوید، هیچکس به اندازهی شما مسئول نیست، اما در اینستاگرام این قضیه مطرح نیست و شما مسئول همه چیز نیستید (و این شاید باری را از روی دوش شما بردارد).
و از تفاوتهای دیگر که میتوانم ذکر کنم این است که شاید اگر کسی هنرمند باشد؛ مثلاً عکاس، نقاش، خطاط، بازیگر یا موسیقیدان، احتمالاً بستری نظیر اینستاگرام برایش راحتتر و بهتر و ارزانتر عمل کند تا بستری مثل یک وبلاگ، به خصوص وبلاگی که هاست و دامینش را خودش بخواهد بخرد (که این کار برای کسی که چنین محتوایی بخواهد منتشر کند احتمالاً خرج بسیاری داشته باشد). اما اگر کسی بخواهد بنویسد و نوشتن را در فضایی آزادتر و بدون محدودیت تعداد کلمه و نوع محتوا تجربه کند، احتمالاً وبلاگ برای او محیط مناسبتری خواهد بود.
و بر اساس همهی آنچه در بالا نوشتم و هر آنچه که فراموش کردم بنویسم، میتوانم بگویم که «اینجا دنیایی دیگر است». من به این دنیای دیگر بودن بار مثبت یا منفی نمیدهم و نمیگویم که اگر کسی وبلاگ بنویسد به عرش میرسد و آنکه نمینویسد به هلاکت میافتد. همه چیز به شما و به اهداف شما بستگی دارد: اینکه میخواهید «بیشتر» دیده شوید یا «عمیقتر» خوانده شوید؛ اینکه برایتان مهم است که کارتان «زودتر» به بار بنشیند یا «دیرتر» ولی شاید موثرتر؛ اینکه از نوشتن انتظار این را دارید که خودتان را دستخوش تغییر کند یا برایتان چنین قضیهای مطرح نباشد؛ و اینکه هنرمند هستید و میخواهید آثارتان را به معرض سمع و بصر دیگران بگذارید یا نویسندهاید و میخواهید نوشتههایتان خوانده شوند. در نهایت، پیشنهادی که میتوانم بکنم این است که اگر به نوشتن علاقه دارید و تاکنون تنها در شبکههای اجتماعی حضور داشتهاید و به وبلاگ داشتن فکر هم نکردهاید، بد نیست حداقل برای مدت اندکی هم که شده و حتی در سرویسدهندهی سادهای مثل بلاگفا هم که شده وبلاگی داشته باشید. اگر این کار مورد پسندتان واقع شد که دعایی هم به جان من کنید، وگرنه کار جدیدی را امتحان کردهاید و یکی دیگر از گزینههای زندگی که باید حذف کنید را پیدا کردهاید.
و من الله التوفیق
محمد. ۱ اردیبهشت ۹۹.