شب نوشت

شب نوشت (۱۰۳)

به نام او من ۳۰ آذر ۱۳۹۸ از دانشکده داروسازی فارغ‌التحصیل شدم. چهار سال گذشت. پیش از این، روضه‌ی اینکه…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۱۰۲)

هو الباقی روزها می‌گذرند. ابرها می‌گذرند؛ سریع، با باد زیاد. ابرها در اینجا مثل روزها تند می‌گذرند. گاهی می‌خندم. به…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۱۰۱)

به نام او چندین بار شب‌نوشت ۱۰۱ را نوشته‌ام و هر بار پیش از انتشارش یا دقایقی پس از آن…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۱۰۰)

به نام پروردگار خسته‌ام.  از این دنیای پر از فریب و دروغ دلم گرفته.  می‌دانی. گاهی آدم‌ها از یک جای…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۹)

به نام خدا زندگی‌ام به نحوی در تغییر است که تا می‌آیم به خودم بیایم و از تغییر پیشین مهم…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۸)

هو الرفیق امشب سراغ وبلاگ آمدم تا بنویسم، علی‌رغم اکثر روزهای چند ماه اخیر که وبلاگم را گاهی برای مدتی…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۷)

به نام خدا حدود سه ماه، در بیشتر روزها بدون برنامه‌ی مکتوب زندگی کردم، به این معنی که هر شب…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۶)

بسم رب الحسین مدتی نمی‌نویسی و به خود می‌آیی و می‌بینی که دیگر قلمت روان نیست. حرف‌های ناگفته هست، اما…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۵)

به نام خدا هنوز در حال کشیده شدنم. تحت فشاری خردکننده که بعید می‌دانستم بتوانم آن را تحمل کنم.  و…

بیشتر بخوانید »

شب نوشت (۹۴)

بسم الله الرحمن الرحیم اتفاقی مبارک افتاده و اکنون احساس آزادی بیشتری در نوشتن در اینجا دارم. با این حال،…

بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا