پیشگفتار: اگر به پژوهش و مقالهنویسی علاقه ندارید این مطلب به احتمال زیاد به درد شما نخواهد خورد.
در سال ۹۸ دو کتاب نسبتاً قدیمی خواندم که هر دو در رابطه با پژوهش بود. وقتی در ادبیات حرف از قدیمی میزنیم معمولاً ذهنمان متوجه ده یا بیست سال پیش نمیشود، بلکه متوجه آثاری نظیر کتب سعدی، حافظ، فردوسی و هومر که در صدها سال پیش نوشته شدهاند متمرکز میشود. اما وقتی از علم امروزی یا پژوهش علوم پزشکی حرف میزنیم شاید پنج سال پیش هم قدیمی حساب شود.
علیایحال، دو کتاب خواندم که هر دو هم توسط انتشارات علوم پزشکی اصفهان و در حدود بیست سال پیش منتشر شدهاند. یکی از آنها “مبانی پژوهش در علوم پزشکی” از دکتر فتوحی و همکارانش و دیگری “شیوهی نگارش متون علمی” از دکتر راستی اردکانی و دکتر پیمان ادیبی بود. هردوی این کتابها را هم دکتر قیصری معرفی کرده بودند و من که صرفاً برای یادگیری_ و نه برای پاس کردن درس یا واحد خاصی_ سر کلاس دکتر رفته بودم، تصمیم گرفتم این دو منبع را که دکتر معرفی کرده بودند، به همراه منابع دیگری که معرفی کردند بخوانم. به دلیل اینکه برای خوانش این کتابها ضربالعجل خاص و عجلهای نداشتم، حدود نه ماه خواندن این کتابها طول کشید و در این مدت مطالب جالبی از این کتابها آموختم.
هدفم از نوشتن این مطلب این بود که دو مسئله را مطرح کنم؛ یک مسئلهی اصلی و یک مسئلهی فرعی.
ابتدا از مسئلهی فرعی شروع کنم: بعضی از کتابها، کیفیت خوبی دارند. خوب نوشته شدهاند؛ اطلاعات نویسندگانشان دقیق بوده و بر حیطهای که مینوشتهاند مسلط بودهاند؛ اطلاعات با نظم و ترتیب در آنها آمده و ویراستاری هم در نهایت دقت صورت گرفته است، اما به هرحال به دلایلی این کتابها زیاد خوانده نشدهاند. شاید بعضی از این کتابها نه تنها تجدید چاپ نشدهاند، بلکه همان تعداد محدود چاپ اولشان هم فروش نرفته باشد. چیزی که میخواهم بگویم این است که کتابها را بر اساس اینکه چقدر خوانده شدهاند لزوماً نمیتوان قضاوت کرد، بهخصوص کتب انتشارات دانشگاهی را که معمولاً خیلی کمتر از کتب ادبی مورد استفاده قرار میگیرند و محدود به طیف خاصی از دانشجویان و اساتید میشوند. هر دوی این کتب که من خواندم از کتب خیلی خوبی بودند که در میان کتب درسی به زبان فارسی تاکنون یافتهام، اما هردو به فراموشی سپرده شدهاند و در سالهای اخیر تجدید چاپ نشدهاند. فکر میکنم میزان خوانده شدن کتابها و فراموش نشدنشان به فاکتورهای بسیار زیادی بستگی دارند و احتمالاً کیفیت کتاب فقط یکی از این فاکتورها باشد، ازینرو نمیتوان گفت کتابی که خواننده ندارد لزوماً کتاب بدی است و کتابی که میلیونها بار خوانده شده لزوماً خوب است.
اما در مورد مسئلهی اصلی: وقتی متن کتاب “شیوهی نگارش متون علمی” را میخواندم بعضی از مطالب برایم جالب به نظر رسید، از این جهت که این مطالب نشان میدادند چقدر در طول این حدود بیست سال شرایط عوض شده و تکنولوژی و به خصوص اینترنت گسترش پیدا کرده که بسیاری از دردسرهایی که قبلاً نویسندگان مقالات متحمل میشدند تا مقاله بنویسند و مقالهشان در مجلهای چاپ شود عملاً برطرف شده است. هرچند هماکنون هم مشکلاتی نظیر تحریمها و نادیده گرفته شدن توسط ژورنالهای خارجی و بسیاری مشکلات دیگر بر سر راه کسانی که مقاله مینویسند و فعالیت علمی دارند قرار گرفته، اما خیلی از مشکلات خودِ پروسهی مقالهنویسی آسانتر شده است. امروز میخواهم با استفاده از متن کتابِ دکتر راستی و دکتر ادیبی به بعضی از زحمتهایی که نویسندگان مقالات در گذشته متحمل میشدند_ زحمتهایی که امروزه حتی فکر نمیکنیم روزی از دغدغههای نویسندگان مقالات بوده _ اشاره کنم:
رفرنسنویسی: همانند امروز که دو فرمت رفرنسنویسی ونکوور (عمدتاً) و هاروارد (کمتر) بیشتر مورد توجه ژورنالها قرار دارد، در حدود بیست سال پیش هم همین دو رفرنسنویسی مورد توجه بودهاند، با این تفاوت که خودِ رفرنس دادن به دلیل نبودن نرمافزارهایی مثل Endnote کار شاق و دردسرآوری بوده است. (در صورتی که با این دو فرمت رفرنس دهی آشنا نیستید به پینوشت این مطلب مراجعه کنید*) بخشی از متن که مربوط به رفرنسنویسی است را با هم میخوانیم:
به نویسندگان توصیه میشود در نگارش پیشنویس مقاله، ارجاعآوری خود را بر اساس سیستم هاروارد انجام دهند، چرا که ممکن است در حین بازنگری مقاله بخواهند منابع دیگری را به آن اضافه و یا برخی منابع را حذف نمایند، در این صورت دستشان باز خواهد بود. اما در سیستم شمارهای اگر منبعی اضافه یا کم شود، تمام شمارهها تا آخر مقاله تغییر مییابد.
حسن دیگر، سهولت استفاده از این روش است، زیرا همچنانکه در فصل اول گفته شد، شما اطلاعات مورد نیاز خود را از منابع بر روی برگهی یادداشت ثبت نموده و با آوردن هر مطلبی از منبع مورد استفاده بلافاصله در انتهای آن میتوانید نام نویسنده و تاریخ نشر اثر را ذکر نمایید و در اینصورت چک کردن رفرنسها با برگههای یادداشت مربوطه آسانتر خواهد بود.
اما بعداً در هنگام تهیهی نسخه ی نهایی مقاله، رفرنسهایی را که با نام و تاریخ نوشتهاید به شمارههای مسلسل تبدیل نمایید.
همانطور که در متن بالا خواندید مشخص است که قبل از آمدن نرمافزارهایی مانند Endnote به صحنه، رفرنسنویسی به فرمت مورد توجهتر ونکوور سخت بوده، چرا که مثلاً اگر نویسنده در ویرایش خود تصمیم میگرفته بین متنی که رفرنس شمارهی ۱ خورده و رفرنس شمارهی ۲، متنی دیگر از مقالهای دیگر بیاورد، تمام رفرنسهای بعد از شمارهی ۱ عوض میشده و نویسنده مجبور میشده به طور دستی تمام شمارهها را عوض کند. با توجه به اینکه در ویرایش امکان این وجود دارد که جای تعداد زیادی از جملات با هم عوض شود طبیعی است که اگر نویسنده از همان اول پیشنویس مقاله را بر اساس فرمت ونکوور تهیه میکرد، زمان زیادی را باید صرف اصلاح پیشنویسهای بعدی مینمود، در نتیجه نویسندگان کتاب به پژوهشگرانِ بیست سال پیش توصیه کرده بودند که تا نسخهی نهایی مقاله را تهیه نکردهاند رفرنسها را بر اساس فرمت هاروارد بنویسمد و در پایان که احتمال دادند دیگر به ویرایش نیازی نیست فرمت رفرنسها را به ونکوور تغییر دهند.
ارسال مقاله به ژورنال: در حدود بیست سال پیش که اینترنت یا هنوز شکل نگرفته بوده یا به این صورت گسترده وجود نداشت، نویسندگان مقاله برای آنکه مقالهی خود را به ژورنال ارسال کنند ناچار بودند از پست استفاده کنند. این پروسه مستلزم صرف زمان و هزینه میشده است. در متن کتاب آمده:
بعد از آنکه مقالهی خود را به مجلهای ارسال کردید، می توانید انتظار داشته باشید که مجله وصول مقالهی شما را اعلام نماید (به شرط آنکه سردبیرش به وظایف سردبیری آشنا باشد). به همین علت توصیه میشود، چند پاکت خالی تمبر شده که آدرس خود را روی آن نوشتهاید همراه با مقاله ارسال دارید تا مکاتبه با شما آسانتر شود.
با خواندن جملات بالا با خودم فکر کردم که من امروز، در شرایطی که در خانه نشستهام و مقاله برای ژورنال میفرستم، شاکی هستم که چرا ژورنال پاسخ دادن به من را برای چند روز معطل میکند. در گذشته نویسندگان باید صبر میکردند که نامهی فیزیکیشان بعد از روزها مثلاً به دست ژورنال آمریکایی برسد و بعد تازه ژورنال پاسخشان را به صورت نامه ارسال کند و این پروسه تا پذیرفته شدن یا رد مقاله ادامه داشت.
ارسال تصاویر: علاوه بر موردی که در بالا بدان اشاره کردم، فرستادن عکس هم به ژورنال ملاحظات مربوط به خود را داشته است:
در مقاله فقط در مواقع لزوم از تصاویر استفاده کنید. توجه نمایید عکاسی و طراحی شکلها باید به طور صحیح انجام گرفته باشد. شکلهایی که با دست طراحی شده و یا تایپ شده باشند غیرقابل قبول هستند. بهتر است به جای ارسال تصاویر اصلی و یا تصاویر رادیوگرافیک و مواردی از این نوع، چاپ فوتوگرافیک سیاه و سفید شفافی از آنها را برای مجله بفرستید. ابعاد این تصویرها معمولاً ۱۷۳*۱۲۷ میلیمتر بوده و علائم روی تصویر باید واضح و به اندازه ای بزرگ باشد که وقتی برای چاپ کوچک میشود، باز هم خوانا باشد. عنوانها و توضیحات جزئی به بخش زیرنویس تصاویر تعلق دارند و نه به خود تصاویر.
هر شکل باید در پشت خود برچسبی داشته باشد که شمارهی آن، نام نویسنده و سمت بالای شکل را مشخص کند. توجه نمایید این موارد نباستی بر پشت خود شکل نوشته شده یا برای الصاق آنها از گیرههای کاغذی که عکس را خراش میدهد استفاده کرد. عکس را خم نکنید و روی صفحهی مقوایی نچسبانید.
ارسال عکس به مجلات را با الان مقایسه کنید که به راحتی عکس را برایشان با چند کلیک میفرستیم.
سمینارها: در حدود بیست سال پیش، علاوه بر ارسال مقاله برای ژورنالها، ارسال خلاصهی مقاله به سمینارها هم سختیهایی داشته است. بخشی از متن کتاب را با هم میخوانیم:
معمولاً در سمینارهای علمی همراه با فرم ثبت نام، فرم خلاصهی مقاله نیز ارسال میشود. بر روی این فرم مستطیلی به ابعاد ۱۵.۱*۱۲.۴ سانتیمتر وجود دارد که حدود و ابعاد خلاصهی مقاله را نشان میدهد و در صورتی که شما کلمات خود را با خط متوسط بنویسید گنجایش حدود ۲۵۰ کلمه را خواهد داشت.
جالب است که امروز برای فرستادن خلاصهی مقاله به سمینار مراحل بالا لازم نیست. تنها لازم است وارد سایت سمینار مورد نظر شوید و با چند کلیک خلاصهی مقاله را برای سمینار ارسال کنید. برای به دست دادن حدود تعداد کلمات هم نیازی به تعیین فضای فیزیکی برای محدود کردن تعداد کلمه نیست، بلکه در خودِ سایت پذیرندهی خلاصهی مقالات معمولاً جعبهای وجود دارد که تعداد کلمه یا کاراکتر را شمارش میکند و اجازه نمیدهد بیشتر از آن تعداد کلمه یا کاراکتر برای سمینار ارسال شود.
نمیدانم دانستن مطالب بالا برای شما جذاب است یا نه، اما برای خودِ من مقایسهی یک پروسهی مشخص در دو زمان با فاصلهی حدود بیست سال بسیار جالب به نظر رسید.
چیزی که به آن فکر میکنم این است که شاید تکنولوژی سرعت زندگی ما را زیاد کرده، اما در عوض صبرمان را هم تقلیل داده و انتظاراتمان را از زندگی بیشتر از حدی کرده که باید باشد. شاید انتظاراتمان را خیلی نامعقول کرده است. شاید تکنولوژی که یکی از محورهایش آسودهتر کردن ما آدمهاست به ما به اشتباه اینگونه القا میکند که چون خودِ تکنولوژی زندگی را برای ما آسانتر کرده، کلِ حیات هم باید در برابرمان کمر خم کرده و زانو بزند و غلام حلقه به گوش ما شود و بر ما آسان گیرد. شاید بخشی از رنجهایی که میبریم حاصلِ انتظارات غلط ما از زندگی است و نه خودِ زندگی. شاید.
پ.ن.
*کمی در مورد دو فرمت رفرنسدهی ونکوور و هاروارد:
بار دیگر که مقالهای در رشتههای علوم پزشکی را دیدید به بخش رفرنسها نگاه کنید. اگر رفرنسها بر اساس حروف الفبای نام نویسندگان اول لیست شده باشند، یعنی مثلاً مقالهای که نویسندهی اولش شخصی با فامیل Altmann بوده قبل از مقالهی نویسندهای که فامیلش Becker بوده آمده است از فرمت رفرنسدهی هاروارد استفاده شده است. در فرمت هاروارد علاوه بر ترتیب بالا، در خودِ مقاله پس از پایان جمله یا پاراگرافی که از مقالهای دیگر گرفته شده، نام نویسندهی اول و سال انتشار مقاله در پرانتز آمده است.
در مقابل، اگر مقاله را باز کردید و دیدید از ابتدای مقدمه رفرنسها به ترتیب شماره (۱، ۲، ۳، الی آخر) خوردهاند، در صورت مراجعه به رفرنسها میبینید که ارجاعها به همان ترتیبی که در متن آمده در بخش رفرنسها هم آمده است و این ترتیب کاری به حرف اول فامیل نویسنده ندارد. در این صورت از فرمت رفرنسدهی ونکوور استفاده شده است.
امروزه نرمافزارهای رفرنسنویسی نظیر Endnote به راحتی رفرنسها را، چه بر اساس فرمت ونکوور باشند و چه هاروارد و …، در فایل وردی که تهیه میکنید منظم میکنند و دیگر حتی لازم نیست مثل نویسندگان در قدیم به قضیهی رفرنسنویسی خیلی فکر کنید.