-
بسم رب الشهداء سیر پیش رفتن وقایع تند است و من در نوشتن کند. دیگر فرصت نمیکنم چندان به وبلاگ سر بزنم و بنویسم. امشب به بهانهی عروج رئیس جمهور و آقای عبداللهیان صفحه وبلاگ را باز کردم. با آنکه به آقای رئیسی رای نداده بودم، او را دوست داشتم و دوست دارم. از آقای عبداللهیان هم خوشم میآمد. الحمدلله ذهن من در غل و زنجیر تفکراتی نظیر اینکه باید رئیس جمهور یا وزیر امور…
-
به نام او در وضع عجیبی مینویسم. در حالی که ورم غدهی لنفاوی گردنم از صبح آزارم داده. در وضعی که دیروز هم وسواس آزارم داد. در وضعی که یکی از دوستان معدودم در آلمان دارد ازدواج میکند و برایش خوشحالم ولی به آیندهی خود فکر میکنم که شاید تنهاتر شوم و حتی به این مسئله هم مطمئن نیستم چون که نمیدانم تا چند صباح دیگر در اینجا خواهم بود. و در وضعی که ددلاینها…
-
به نام او در حوالی نوروز سری به ایران و خانواده زدم. دفترم را با خودم آوردم. دفتری که بعضی خاطراتم را در آن مینوشتم؛ عمیقتر از اینجا. شروع کردم به نگاه کردن به دفتر. به ورق زدن گذشتهام. به آنچه که بر من رفته. صفحاتی پر از دغدغه. پر از نگرانی. حتی صفحهای که مربوط به جواب دادن استادم به ایمیلم بود مورخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ را دیدم. و آن ایمیل، شروعی بود بر…