ادبدل‌نوشته

به آب بنگر

به آب بنگر.

این‎ بار به آب نه به دیده‌‎ی یک ابزار، بلکه به‎ خاطر خودش به آن نگاه کن. هربار که سراغ آب رفتی خواستی از آن بهره‌‎ای ببری؛ آن را بنوشی، با آن گیاهی را آب دهی، و صدها کار دیگر با آن ترتیب ‎دهی، اما این ‎بار به آب واقعاً نگاه کن. حتی اگر دغدغه‎‌های هیچ و پوچ دنیا و مشغله‎‌های بی‎‌پایانش اجازه‌‎ات داد کف دستت را پر از آب کن، آن را لمس کن کن و به ‎دقت به آن بنگر.

و بار دیگر بنگر. این ‎بار به حیات بنگر؛ به هر‎آنچه که جان دارد و به‎ این فکر کن که همه‎‌ی این زندگی بر اساس آب به وجود آمده است؛ همه‎‌ی این رنگ‎‌های گوناگون از آبی بی‎‌رنگ به ‎وجود آمده: “ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ”(۱) آیا بی ‎رنگی آب و رنگ‎ های گوناگون حیات برای ما یک نشانه نیست؟

وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (۲)

شاید خداوند حیات رنگارنگش را از آب ‎بی‌‎رنگ بنا کرده تا به ما بگوید: “ای بشر، این من هستم که می‎‌آفرینم؛ من قادر مطلق هستم؛ منی که کاخ امپراطوری پهناور خود، حیات را بر اساس ‎ساده‌‎ترین آجرها، یعنی آب بنا می‎کنم، پس این من هستم که کاره‌‎ای هستم، نه آب و نه چیزی دیگر.” 

“ای بشر، هیچ وقت به مجسمه‎‌ای نمی‌نگری و سنگش را تحسین کنی، و بگویی که عجب سنگی است که مجسمه‎‌ای چنین زیبا شده. بلکه پشت آن هنر هنرمندی را می‎‌بینی. هیچ‌‎گاه نقاشی‌ای را نمی‎‌نگری و بگویی عجب این تابلو هنرمند بوده، بلکه پشت آن بوم و رنگ، نقاشی را می‌‎بینی و تحسینش می‎‌کنی.”

“من شاهکارم را بر اساس آب بنا کردم، نه حتی سنگ و نه حتی رنگ تا آنکه متنبه شوی آنکه از بی‎‌رنگی رنگ پدید می‎‌آورد «من» هستم. “

“اما تو ای انسانِ مخلوق، تو وقتی از آفریده‌‎های من سخن به‎ میان می‌‎آید، به آفرینشِ من می‎‌گویی “شاهکار طبیعت”. تو پشتِ هر هنر انسانی هنرمندش را دیدی، اما به هنر من که رسید، به هنری که هرکس دیگری از آفرینش آن عاجز است، هنرمندش که من هستم را کنار گذاشتی و طوری سخن گفتی که انگار این هنر خودش خود را خلق کرده.”

بار دیگر به آب توجه کن. آب آن‎گونه که انسانِ امروز می‎‌گوید H2O نیست. شاید H2O بخشی از ماجرا باشد، اما حتی بخش بزرگی از ماجرا هم نیست. 

آب خود یک پیغمبر است؛ یک هدایت‎گر است که انگشت اشاره‎‌اش رو به خالق خودش، خداست. این چشم ماست که ایراد پیدا کرده و نمی‎‌بیند، نه دیگر خود آب را و نه دیگر خالقش را. 

به آب بنگر. 

شماره ۱. مصرعی از ترجیع‌‎بند هاتف اصفهانی که قبلاً در یکی از کتب ادبیات دبیرستان بود.

شماره ۲. آیات ۲۰ و ۲۱ سوره‌‎ی ذاریات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا