شب نوشت

شب نوشت (۶۰)

به نام خدا

تغییرات آرام آرام به درون آدم می‌خزند. 

در نوت‌های گوشیم حدود هزار و اندی نوت دارم. تعدادیشان قصه‌اند؛ تعدادی ایده‌ی خام و تعدادی نقاشی. 

وقتی به نوت‌هایم نگاه می‌کنم توجهم به دو چیز جلب می‌شود:

اول اینکه تعداد نوشته‌هایی که حس من نسبت به آنها تغییر کرده کم نیست. کم نیستند نوت‌هایی که برایم پنج سال پیش خنده‌دار بودند و اکنون حتی لبخندی به لبم نمی‌آورند. کم نیستند نوت‌هایی که دیگر آنها را حتی درست درک نمی‌کنم، گویی آدمی دیگر آنها را نوشته. و این بد نیست. نشان می‌دهد که زنده‌ام. و به قول دوستم که همین حرف‌ها را برایش زدم نشانگر این است که نه تنها زنده‌ بوده‌ام، بلکه «فعالانه» تغییر کرده‌ام. 

دومین فکری که خواندن نوت‌ها در ذهنم ایجاد می‌کند این است که حتی اگر هفته‌ای یکی از نوشته‌هایم، داستان‌ها یا نقاشی‌ها یا … را عملی کنم؛ یعنی یا داستان را تکمیل کنم یا نقاشی را بکشم یا …، پیش از تمام شدن ایده‌هایم می‌میرم. وقت کافی برای عملی کردن خیلی از ایده‌هایم را ندارم. هرچند، همانطور که ذیل نکته‌ی اول گفتم، شاید درصد قابل ملاحظه‌ای از ایده‌های پیشینم چنگی به دلم نزنند و هیچ‌گاه به دنبال پیاده‌سازیشان نروم. 


هنوز مشغول خواندن کتاب «دیانت و عقلانیت» مرحوم رضا بابایی هستم. از آن کتاب‌هاست که اگر بخواهم زیر نکات مهمش خط بکشم تقریباً هیچ پاراگرافی بدون خط نمی‌ماند. دفعه‌ی پیش دو سال پیش با کتاب «آناتومی جامعه‌» دکتر رفیع‌پور (که خدا حفظشان کند) چنین مسئله‌ای را تجربه کردم. 

این خط کشیدن‌ها به این معنا نیست که من لزوماً با همه‌ی گزاره‌های این کتب موافقم. به این معناست که روی بخش‌های بسیاری از این دو کتاب می‌توان فکر کرد. حتی ممکن است با فکر کردن روی بعضی جملات، به نتایجی متضاد با نظر نویسنده برسم، اما همین که کتاب من را به فکر کردن بکشاند بسیار خوب است. 

علاوه بر غنی بودن محتوا، کتاب مرحوم بابایی یک ویژگی شاخص دیگر هم داشت که در کمتر کتابی دیده‌ام: اینکه تاکنون غلط نگارشی‌‌ای در سیصد و اندی صفحه که خواندم ندیده‌ام. اینکه مرحوم خودشان کتابی دیگر به نام «بهتر بنویسیم» دارند و در انتخاب واژگان حساسیت داشته‌اند از ارزش کم‌غلط بودن کتابشان کم نمی‌کند. کتاب‌هایی دیده‌ام که بیش از ده بار چاپ شده‌اند و کماکان پر از غلط‌ هستند. چشم من معمولاً غلط‌ها را زود پیدا می‌کند. اینطور نیست که روی واژگان تمرکز کنم تا از دل آنها غلط بیرون بکشم، اما معمولاً اگر املا یا نگارش کلمه‌ای غلط باشد می‌توانم زود تشخیص دهم. و با این وجود، نوشته‌های خودم کم غلط تایپی و نگارشی ندارند. وقتی به نوشته‌های گذشته‌ام نگاه می‌کنم در آنها غلط پیدا می‌کنم، اما وقتی می‌نویسم همان آن خودم متوجه غلط‌ نوشتنم نمی‌شوم (و اگر می‌شدم طبیعی بود که غلط نمی‌نوشتم). این توانایی غلط‌یابی_ اگر اسمش را بشود توانایی خاصی گذاشت_ که در مورد نوشته‌های دیگران و هم‌چنین نوشته‌های پیشین خودم صدق می‌کند برایم جالب است. شاید بتوانم از آن گاهی استفاده کنم. کتاب‌هایی دارم که در آنها غلط‌های تایپی یا املایی یا … را علامت زده‌ام تا به انتشاراتشان اعلام کنم و در چاپ‌های بعدی اصلاحات را لحاظ کنند، اما تاکنون همت نکرده‌ام با آن انتشارات تماس بگیرم.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا