خویشتن پردازی

کمی مانده به شب

به نام او

بعد از چند هفته شب‌نوشت، اکنون پیش از نیمه‌شب می‌نویسم. زمانی که هوشیارتر هستم. 

می‌دانی اکنون برای چه می‌نویسم؟ و اصلاً چرا می‌نویسم؟

شاید اگر پست‌های سال‌های قبلم را می‌خواندی گفته بودم «برای تمرین نوشتن می‌نویسم. برای اینکه نگارشم بهتر شود.» و خیلی وقت‌ها از نوشتن لذتی نمی‌بردم.

مدتی هم برای لذت نوشتم. از نظر خودم زلال‌ترین نوشته‌هایم مربوط  به همان موقع است؛ وقتی که سخت‌گیری را در نوشتن کمتر کردم و کمتر برای آینده نوشتم. 

اما امروز برای این می‌نویسم که احساس می‌کنم در زندگیم نوشتن از معدود مامن‌هاست. از خستگی کارهای روزمره به نوشتن پناه می‌آورم. از احساس تنهایی عمیقی که خیلی وقت‌ها دارم. خودم را از لای هزار کار که باید انجام دهم درمی‌آورم و چند خطی می‌نویسم؛ باشد که با حس کردن احساساتم کمی بیشتر آرامش یابم.


می‌آییم امر به معروف و نهی از منکر کنیم و در حینش هزار منکر مرتکب می‌شویم و هزار معروف را وامی‌نهیم. 

می‌آییم گوشه‌ای از خانه را نماکاری کنیم؛ ساختمان کشش وزن آن نما را ندارد. کل ساختمان می‌ریزد. 

امیدوارم بشود روزی پی‌ها را محکم کنیم. با فشار؟ نه. با صبر. با تساهل. با مهربانی. با اصلاح خودمان تا حدی که در توان داریم. 


چند دوست غیرایرانی دارم که گاهی با آنها صحبت می‌کنم. تعدادیشان را از نزدیک دیده‌ام و تعدادیشان را نه. به شدت علاقه‌مند به ایران هستند. چرا؟ چون شاید خود ایران برایشان جالب است. برای خیلی از ما که ایران را خیلی وقت‌ها مساوی با مسائل و مشکلات کنونی ایران می‌گیریم ایران مبدائی برای فرار است نه خانه‌ای برای ماندن.

ایران کشور بسیار جالبی است. از مسائل سیاسی و اقتصادی ایران نمی‌گویم، بلکه نظرم را بر اساس چند کتاب تاریخی و فرهنگی که خوانده‌ام می‌گویم. در دو سه سال اخیر سعی کردم کمی با تاریخ و فرهنگ ایران آشنا شوم و در کتاب‌ها و پادکست‌ها به دنبال این علایقم رفتم. رد پای این جستجو‌ها در بعضی از نوشته‌هایم هست. ایران در کنار کشورهای دیگری نظیر چین، یونان و مصر تاریخ و فرهنگ بسیار جالبی دارد. حیف و صد حیف که در مدرسه یا در مورد تاریخ و فرهنگ ایرانْ عمیق نخواندیم، یا تاریخ و فرهنگ ایران را به صورت کاملاً سرسری، در حد اینکه اسم چند پادشاه را بدانیم و بفهمیم که اکثراً (اسماً) شیعه هستیم، یاد گرفتیم. 

برای دوستان غیرایرانی‌ای که با من آشنا شدند خوشحالم. بعضی از آنها هم به من این بازخورد را می‌دهند. علت خوشحالی من و آنها این است که من هم به ایران علاقه‌مندم و سعی می‌کنم بیشتر در موردش یاد بگیرم.

بله. من هم شاکی‌ام. من هم از خیلی چیزها خوشحال نیستم. من هم دوست داشتم خیلی از شرایط طور دیگری می‌بود؛ شرایطی که خودم نمی‌توانم در تغییر آنها نقش به‌سزایی ایفا کنم. اما کماکان ایران را دوست دارم. 


گاهی به خودم شک می‌کنم و می‌گویم «آیا من آدم منفی‌نگری نیستم؟» و مهم‌تر اینکه «آیا حرف‌هایم برای دیگران ناامیدکننده نیست؟» 

در جواب سوال اول شاید می‌توانم بگویم که «آدم مثبت‌نگری نبوده‌ام، اما اکنون دارم تلاشم را می‌کنم که بهتر شوم». در مورد سوال دوم نظرم را از یکی از دوستانم پرسیدم. البته سوالم چیز دیگری بود: «اینکه چرا بعضی از دوستانم می‌گویند از دیدن من خوشحال می‌شوند؟» گفت «برای اینکه در مجموع آدم مثبتی هستم». یادم نبوده نظر دو سه دوست نزدیک دیگر را هم بپرسم.

سوال دیگری که دارم این است: نوشته‌هایم چطور؟ آیا آدم‌ها را شاد می‌کند یا غمگین؟ یا اینکه آنها را به فکر فرو می‌برد؟ یا دمی آنها را از فکر کردن به خودشان و مسائل خودشان باز می‌دارد؟ 

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. خب من میگم جواب سوال رو . خوندن نوشته های شما باعث میشه حس کنم تنها نیستم .حس کنم چقدر آدم ها شبیه هم اند. چقدر افکار و احساسات من طبیعی اند . کسانی هستند در فاصله دور از من از نظر موقعیت مکانی و سنی و شغلی ولی هنوز دغدغه هاشون به من شباهت داره . اینها در کل بهم حس خوب میده . من از وبلاگ دیگه ای که شما اونجا کامنت گذاشته بودید با شما آشنا شدم . وبلاگی که خیلی رنگ و لعابش بیشتره و کامنتاش خیلی زیاده ولی همیشه ته ته دلم خالی میشد وقتی بهش سر میزدم . یه ناامیدی ذاتی توی قلب نویسنده حس میکردم که اون رو به روح نوشته هایش میداد و به من منتقل می‌کرد ، چیزی که کاملا برعکسش رو اینجا حس میکنم . یه امید و مثبت بودن ذاتی که به خورد کلمات میره و دلنشینیه . موفق باشید

    1. سلام.
      چقدر خوب که چنین حسی از نوشته‌هام می‌گیرید. خوشحالم که نوشته‌هام امیدبخش هستند، اگرچه خودم با این نیت معمولاً چیزی نمی‌نویسم (هرچند این نیت رو دارم که حرف‌هام ناامیدکننده نباشه نه لزوماً امیدوارکننده).
      من تعداد اندکی از وبلاگ‌‌ها رو چک می‌کنم (فکر کنم از انگشتان دو دست تجاوز نکنند) و در اونها کامنت می‌گذارم. جالبه که خودم نمی‌تونم حدس بزنم از کدوم وبلاگ به وبلاگ من اومده‌اید (و ترجیح میدم ندونم).
      ان شاءالله شما هم موفق و سالم باشید.

      1. بله من هم آگاهانه اسم وبلاگ دیگه ای که گفتم رو نیاوردم چون مطمئن بودم شخصی با روحیه شما حالا که به نکته منفی ای اشاره کردم تمایل نداره اسمی از اون وبلاگ بیاد:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا