-
به نام پروردگار روزهای سختی را میگذرانم. روزهایی پرفشار، اما خوب، حداقل از نظر من. کارهایی را انجام میدهم که دوست دارم، منتها همان کارها زحمت بسیاری دارند. در آزمون تخصص که در پست قبل در موردش حرف زدم شرکت نکردم. باورم نمیشود که اجرای همین تصمیم در موقعیت کنونیای که تجربه میکنم اینقدر مایهی آرامشم شده باشد. عجیب است. واقعاً عجیب. اینکه فرصتی را کاملاً نادیده بگیرم و به راحتی از آن عبور کنم…
-
به نام پروردگار به شبنوشت ۵۰ رسیدم. به چه چیز فکر میکنم؟ اول به این فکر کردم که شاید خیلی از حرفها که مینویسم را جایی قبلاً نوشتهام و خودم یادم نیست. اما بعد به این فکر کردم که من حتی اگر حرف تازه هم بزنم، احتمالاً کسی در مورد همان موضوع آن حرف را بهتر و کاملتر از من زده. حداقل دو راه میماند برای آدم: اینکه دم نزند چون هرچه میگوید تکراری است؛…
-
به نام خدا جمعه هفتهی پیش با خانواده و دوست پدرم راهی شهری در فاصلهی حدود یک ساعتی اصفهان شدیم، شهری بعد از زرینشهر به نام «چرمهین». در این سفر، با دو فرد خاص آشنا شدم: یکی دکتر چرمهینی، که دکترای مهندسی مکانیک دارد و پیشتر در ناسا کار میکرده و دیگری دکتر ابرقوئینژاد، فیزیکدانی که با همسر و دخترش در برزیل زندگی میکند و مشغول گرفتن پسادکتری است. هر دوی این افراد از دوستان دوست…